بقچه ی گلدوزی شده اش پر است از لک های زرد بزرگ که مال گذر زمان طولانی ست.نمی دانم دخترِ خانه بوده یا تازه عروس که اسمش را بالای یک بیت شعر دوخته و زیرش یک گلدان رنگارنگ با کوک های منظم گلدوزی کرده . هرچه هست با دیدنش درد نیش می زند تا عمق جانم. دیشب شستمش که اتو کنم و در اولین فرصتی که دست بدهد برایش قاب سفارش بدهم و کنار قاب گلدوزی مادرآقای همسر، به دیوار بزنمش.
جمع آوری یادگاری رفتگان از آن چیزهای عجیبی ست که قبل تر در خودم نمی دیدم اما الان دارم انجامش می دهم.
خدا همه رفتگان رو بیامرزه