پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

ندا بیا...بنگاه املاک زدم.

دور و بری های ما از فامیل نسبی گرفته تا سببی خیلی علاقه نشون میدن به ارشاد و  هدایت ما خواهرا به راه راست. هروقت ناگهانی و جهت رفع دلتنگی و به بهانه ی مثلا دیشب خوابمونو دیدن تماس می گیرن، بعد از ده دوازده تا جمله ی تکراری ناگهان میگن:

-میگم....خونه ی پدری تون رو نفروشین ها. بذارین یادگاری بمونه براتون. با تمام وسایلهاش نگهش دارین. نفروشین. با هم مشورت کنین. بعد نظر بدین که نفروشینش. نگهش دارین. حیفه. بذارین بمونه.

حالا اینکه ما بفروشیم یا نفروشم اصلا در این گفتگوها محلی از اعراب نداره. دوست داشته باشیم می فروشیم. دوست داشته باشیم نمی فروشیم. نکته ی جالب اینه:

در پایان توصیه های اخلاقی و عرفانی به حفظ یادگاری ها و احترام به خاطرات یهو میگن:

-آدمیزاده دیگه. حالا اگه خواستین بفروشین یه ندایی به من بدین!!!


معمولا هم به من که از همه برگترم زنگ می زنن. کله ی صبح آخه لعنتی!!!؟؟؟


آخ که باید اینو تو کانال و ایسنتا بذارم. اما همه جا هستن لعنتیا.

بمونه بین من و شما

نظرات 1 + ارسال نظر
طوبی پنج‌شنبه 12 تیر 1399 ساعت 03:13 https://40-years-mind.blogsky.com

مردم از خنده
ولی توصیه ملت به من عذب جالبه : دیر شده دیگه , بچه دار شو !!

والله بخدا...
حالا شما چرا بچه نمیاری؟؟؟
بیارین دیگه!!!! وقتشه.!!!

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.