پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

واگویه

بغض که می کنیم درکمان کنید. گریه که می کنیم ، درکمان کنید. هق هق که می زنیم درکمان کنید. از زور بغض خفه کننده و سیلاب گریه، فریاد که می زنیم، درکمان کنید. نفس مان به شماره که می افتد، درکمان کنید. دست و پای مان شل می شود و مثل جسد می افتیم روی تخت، درکمان کنید. آب قند بریزید توی حلقمان. نوازش کنید ساعد دردناک مان را. پاک کنید اشک آمیخته به آب بینی مان را. هی حرف بزنی. هی حرف بزنید. هی حرف بزنید. درکمان کنید.

ما _آدمهایی که ریشه نداریم دیگر توی زمین_ را درک کنید. ما _آدمهایی را که فقط شما را داریم _را درک کنید.

درک کنید که مغزمان ظرفیت شنیدن صدای بلند تان  با هم را ندارد. ظرفیت شنیدن اره بده تیشه بگیرتان با هم را ندارد. ظرفیت توبیخ و سرزنش  تان به هم را ندارد. ظرفیت هیچ چیزی ندارد. ما پریم از هیچ. از هیچی که زندگی مان را به فنا داده. به پشت سر که نگاه کنیم، هیچ نمانده. به پیش رو که نگاه کنیم هیچ!! تضمینی برای بقای آنچه هست، نیست.

درکمان کنید.درکمان کنید.درکمان کنید.

(ما) که می گویم ، همه آنهایی ست که کسان شان را  در هزارتوهای حیات  و صلاح و حکمت آن بالاسری، گم کرده اند.ما را که مثل ساقه ی برگ ریخته ی نازک وسط زمستانی بادناک و سرمای استخوان سوز ، بید بید می لرزیم را درک کنید. بغل نمی کنید اگر، نوازش نمی کنید اگر، نمی بوسید اگر، صداهای  بلند محیط را کم کنید از روزگارمان. صداها توی سرمان قوه و قدرت می گیرند و تک به تک سلول های مغزمان را می خورند و دیوانه مان می کنند.صداها می کشندمان.

ما نا خواسته و بی اراده،  منتظر یک بهانه ایم تا...

درکمان کنید. بهانه را برایمان جفت و جور نکنید.نکنید!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.