پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

تصاحب

اینکه دست و بالت را ببندند، پرهات را بچینند. خنده هات را قدغن کنند، لباسهات را ممیزی کنند. زلف و مویت را با غضب نگاه کنند. به میل خودشان ترا برقصانند. به میل خودشان ترا به لبخندی  و دست مهری مهمان کنند، اسمش دوست داشتن نیست. اصلا نیست.

مرده شوی ببرد دوست داشتنی را که مشروط باشد به هزار و یک چیز،

اگر تو چنینی که من می خواهم، دوستت دارم. وگرنه، نه!

این مدل مالکیت و تصاحب جسم و روح و روان، استثمار است ، نه دوست داشتن. بیچاره ی واژه ی (دوست داشتن) که این وسط مثله شده و هر قطعه اش توی زباله دانی بوی تعفن گرفته.

حتی بعد از نابودی کره ی زمین هم نمی شود امید بست که مردمانی از زمین برویند که فرق بین  ارث شوم  نادانی نیاکان  را فراموش کرده باشند و به انسان بعنوان انسان نگاه کنند، نه اندام های محرک جنسیتی و تحت تملک که هروقت دلشان خواست بهش قلاده ببندند و هروقت دلشان خواست بگذارند در پستوی نمور و کپک زده، هوا بخورد.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.