پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

چربی

خدایا چرا من باید هی سرگیجه داشته باشم؟ چرا باید هی سرم تلو تلو بره برای خودش؟ چرا هی باید دراز کش باشم که سرگیجه دمار از روزگارم  درنیاره.

ای خدا..

ای خدا..

چرا آخه؟





وی پس از ساعاتی جدال با خدایگان هستی و سرنوشت و تقدیر ناساز خویش، یادش می افتد که شب قبل از لبنیاتی سرشیر خریده و صبح با عسل میل نموده.

شرم بر وی چیره گشته و زیر لب می گوید:

-خدایا..اون قضیه هه بوداااا...هیچی...حله! خدافس شما!

نظرات 3 + ارسال نظر
اعظم چهارشنبه 21 خرداد 1399 ساعت 23:02

نوش جونتون

اعظم چهارشنبه 21 خرداد 1399 ساعت 00:00

آره والا
اما من واقعا تو قرنطینه کیک و پیتزا و اینا درست نکردم
اینکه سه ماه فقط از تخت تا آشپزخونه مسافتی بود که طی می‌کردم صد درصد باعثش بود، اینم از مضرات آپارتمان نشینی

دقیقا
اما من هم درست کردم. هم تا آخرین تکه...خوردم!!!

اعظم دوشنبه 19 خرداد 1399 ساعت 02:01

به واسطه‌ی قرنطینه‌ی کرونا، ابعاد من یکی که یکی شده
بیخیال همچی شدم
فقط خدا میدونه برم آزمایش بدم، چربی و قند و... چطور باشه

حالا همه چی رو بندازیم گردن قرنطینه. اصلا می و اشتهای خودمون موثر نیست توش ها...
اما انصافا تقصیر قرنطینه ست. لااقل بیرون می رفتیم. یکساعت ، دوساعت پیاده روی می کردیم حین خرید. اونم ازمون گرفته شد.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.