پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

درد دل

همزمان یک کتاب ایرانی  و غیرایرانی را می خوانم که یکی بیرون از این مملکت چاپ شده و جوایز بزرگ و زیادی صف کشیده اند برایش و دیگری در دسته ی کتابهای عامه پسند و  با یک نشر نه چندان معروف اما از یک نویسنده ی خیلی معروف است.

وجه  تمایز دو کتاب تکنیک قصه است. یکی زیبا و دل انگیز و سحر انگیز است از فرط  درخشش فرم و روایت ، و دیگری  جذاب و خواندنی و نه چندان آسان خوان است بخاطر روایت طبیعی و منطقی و ماهرانه ی  صدسال قبل و امروز.

وجه تشابه شان اما: در هردو کتاب نویسنده خود را مقید به بند و ریسمان های ممیزی ندیده و  خودسانسوری انجام نداده. اینکه در کتاب ترجمه شاهد عبور از خط قرمزهای ارشاد باشیم، چیز جدیدی نیست. گویا آنکه ترجمه ها را بررسی می کندو با چشم دوربین، بی عینک، گاه مشغول چرت و خوردن ناهار، صفحات را ورق می زند و ترجمه را مهر تایید می زند و می فرستد برای ناشر. و آنکه کتاب تالیفی را بررسی می کند دو تا عینک نزدیک بین و دوربین را به نوبت روی کلمات می چرخاند و کلمه را بی توجه به نقشش در جمله، اسکن می کند و رویش قلم قرمز می کشد. بعد با ذره بینی بزرگ دوباره متن را می کاود بلکه جایی ، کسی، چیزی نگفته باشد که به تریج قبای دردانه ای برخورده باشد.

چه می شود که نویسنده ی وطنی فقط وقتی جلای وطن کند می تواند رها و آزاد از تنانگی و زنانگی و طبایع چهارگانه ی بشری و اوضاع اجتماعی و سیاسی و فرهنگی محیطش حرف بزند، اما ترجمه ی خارجی در پرت ترین نشر ها می توانند این چیزها را نشانِ خواننده بدهند؟

چه می شود که برای کتاب شدن نوشته های یک مولف ایرانی، باید مراقب باشی چیزی ننویسی که اصلاحیه بخورد و هزار تا راه دررو برای رساندن منظورت پیدا کنی و آنقدر فیلسوفانه مساله را مطرح کنی که خواننده نفهمد چه گفته ای یا سوءبرداشت کند؟ البته که می فرمایند تنگنا سبب گشایش می شود و سانسور و ممیزی باعث می شود کلمات جلا داده تر و درخشان تر پیدا کنی و متن نورانی تری بنویسی، اما  آنجا که طبیعت روال طبیعی و غریزی خودش را می رود، وزنه ی لذت بصری نابی که  در آدمی می جوشد  از  تابلویی که از تصورات ذهنی یک نقاش یا شعری که از غور یک شاعر  در همان مساله آفریده ، به وضوح سنگین تر است. محدود کردن بیننده و خواننده و شنونده در یک دایره ی محدود و محصور، جز دلزدگی نمی آورد.

و سوال مهم: (کلمه) چقدر ترس دارد و چقدر مهابت دارد و چقدر سهمناک است که این چنین تیغ می کشند برای سربریدنش!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
اعظم دوشنبه 19 خرداد 1399 ساعت 01:59

برای اولین بار هست، یه تجربه جدید
رمان من رو با پی دی اف خوندم، تا چند روز همه‌ چی رو دوتا می‌دیدم
تازه اون کم بود خیلی کوتاه تو هر صفحه بود
دیدم این ۲۴۰ صفحه هست گفتم خییله
برای خون‌خواهی هم پشیمون شدم، رو فیدیبو نمی‌گیرم، هروقت رفتم کتابفروشی میخرم
۲۸ تومن میارزه دیگه؟

پی دی اف منم اذیت می کنه مدتیه. سرگیجه و چشم درد میاره برام. از طرفی کلی کتاب انبار کردم که پی دی اف بخونم.
کتابی که دوست داشته باشم هرچقدر باشه می گیرم.

اعظم یکشنبه 18 خرداد 1399 ساعت 14:21

بله ایرانی،فایلش رو برای دوستم فرستادم، برام پرینت گرفت، هنوز ندیدم چطوری شده، قیمت بهم نگفته هنوز، میگه اول بیا ببین:))
اما بعدش تو اینستا یه پیج دیدم که می‌فروشه
نمیدونم قیمتش‌رو، من کتاب رو از این مدلی جرات ندارم بخرم
باز کتابفروشی و شخصی که می‌شناسمش، قابل اعتمادتره


این هم روش جالبیه
دست و گردن و چشم من که با گوشی و تبلت داغون شد توی این سالها از پی دی اف خوندن.البته الانا خیلی خیلی کم می خونم دیگه. دیگه مراقب دست و گردنم هستم. دردهای وحشتناکی کشیدم .
ترجیح منم خرید از جای آشنا و معتبر و مطمئنه.

اعظم جمعه 16 خرداد 1399 ساعت 17:51

راستی پست آخر روخوندم، متوجه شد. اون دل انگیز رو برای رمان ایرانی گفتید:)
من کتابشو سفارش دادم برام بیارن، هنوز نتونستم برم بگیرم.
دشواری در خوندن پی دی اف دارم.

کتاب ایرانی رو؟؟؟
اگه بله، بگین کجا سفارش دادین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.