پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

آن تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد!

خب.. من دوباره افتاده ام روی دور گریه و زاری . اثر قرص و دارو فاتحه مع الصلوات!

امروز تولد بود مثلا. رفتم بیرون و یکساعت و نیم همه جا را پیاده گز کردم و دوباره هدیه خریدم برای صاحب تولد. قبلتر ، پیش از عید، چیزِ جانانی خریده بودم و توی روزهای عید آوردم بهش دادم و گفتم: ببین...ما الان کرونا داریم همه مون. معلوم نیست کی زنده می مونه ، کی نمی مونه. اینو برای تولدت گرفته بودم. نمیدونم می تونی بپوشیش یا نه. یا من می تونم ببینمش توی تنت یا نه. اما بدون که حواسم بهت بود. اگه موندی بپوشش.

حرفمان با دخترها رفت سمت حرفهای بیخودِ این و آن و فضولی توی روند سوگواری و ماتم ماها. یکی گفت برنجهای مامان سوسک زده. چیکار کنم؟رفته بودند خانه را تر و تمیز کنند و هوایی بدهند.عکس دادند از آشپزخانه و هال و ... یک عکس هم آمد از رنگ زرد فامیلی مامان روی بلوک ته ردیف. پسرک دراز کش کنارم بود. فورا بلند شد نشست و گفت: گریه نکنی ها! گریه کردم. ناجور هم گریه کردم. صاحب تولد آمد که : روز تولد من گریه می کنی؟ واقعا که! ریمل و خط چشم که با گریه شسته شد، آرام گرفتم که عکسی دیگر آمد. سنگ سیاه.با اسم و رسم مامان و شعر من. عکسش را هنوز روی سنگ طرح نزده بودند.  تازه اجازه داده اند که سنگ بگذارند مردم روی خاک از دست رفته شان. دوباره گریه و گریه.

-می دونی باید یه بار حسابی دعوات کنم تا دیگه گریه نکنی!

توی فین فین و سیلاب اشک گفتم:

-با آدم افسرده مهربونی می کنن که خوب بشه نه دعوا.

-حوذت باید خودت رو نجات بدی. به خودت چیزای مثبت بگو. انرژی بده.

-افسرده اگه می تونست با حرفای خودش خودشو آروم کنه که  افسرده نمی شد!

گریه تمام شد و حرفای من و دخترها ادامه دار شد. هرکی از گریه های خودش گفت و سوگی که تمام نمی شود. غصه ای که کش می آید و دردناک تر می شود.

آخرین گل قشنگش را یکی از دخترها برد و یادم افتاد این گل چه ماجراها داشت. جوجه ی خیلی کوچکی بود که از جنوبی ترین نقطه ی ایران آمد خانه اش و او با چه عشق و علاقه ای بزرگش کرد و حالا شده اندازه ی درختچه.

دلم آتش می گیرد که گل هست، یخچال هست، ناهارخوری هست، آبکش هست، مبل هست، اما او فقط یک اسم زرد است روی بلوک ته  عرض ردیف  سال نود و هشت.

اگر بلدی نجات مان بده. اگر بلدی صبرمان بده. ما واداده ایم. ما  وامانده ایم.  صبر را یادمان بده.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.