پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

بی نوا مادر

غول این مرحله را رد کردیم.

خدا آدم را سگ کند مادر نکند. بارها و بارها این جمله را شنیده ام. بارها و بارها توی دلم گفته امش. بارها و بارها خواسته ام هرچیزی بودم جز مادر. بس که غصه خوردم پای مادری. بس که گریه کردم پای مادری.

پرسید اگه فلان چیز بود چی؟ گفتمش: نبین اون وقتا گریه می کردم و از حال می رفتم و چشمام ورم می کرد و می مردم از غصه. اون وقتا من دختر بابام بودم و برای بابام غصه می خوردم. من دختر مامانم بودم و برای مامانم غصه می خوردم. الان هر چیزی که پیش بیاد، هر چیزی از کمترین تا بیشترین و بدترینش، من مامان تو ام. کنار توام. پشت تو ام. سفت و سخت. یه آن غافل نمیشم ازت. نگهت می دارم برای خودم. غصه ی هیچ چیزی رو نخوری. من بعنوان مامان،  سخت و محکمم. مامان بودنمو باور کن نه دختر مامان و بابا بودنمو.

دکتر که با اطمینان و چشم های عمیق بهم گفت: نگران هیچی نباش. هیچ مشکلی نداره. موردش با دارو و رژیم غذایی رفع میشه. اصلا جای نگرانی نیست. من مثل لحظاتی که رفت توی آن اتاق و توی گان آبی دیدمش و آنژیوکت خراب بود و یک رگ دیگر گرفتند، پاهام شل شد و گفتم الان است که غش کنم و یکی بیاید  این وسط مرا جمع کند، و تا دکتر بیهوشی گفت آماده ست و دکتر بسم الله کرد و من فکر کردم (بابام، مامانم، خواهرم و الان هم بچه م ؟؟؟؟)  گریستم  و به خودم گفتم که ای  مادر بی درکجا ! ای مادر بی نوا ! ای مادر بی پناه!


شکرت! شکر!

نظرات 3 + ارسال نظر
اعظم یکشنبه 11 خرداد 1399 ساعت 14:03

خدا رو صد هزار مرتبه شکر

سمیه یکشنبه 11 خرداد 1399 ساعت 09:44

سلام وای نه این یکی دیگه خیلی سخته خدارو هزار مرتبه شکر که ختم به خیر شد

سلام
خداروشکر
هزار بار شکر

اعظم یکشنبه 11 خرداد 1399 ساعت 01:27

سلام
خدا رو شکر
یه لحظه ترسیدم
بلا به دور
اتفاقی افتاده؟

سلام
یه آزمایش خیلی سخت داشتیم. خداروشکر به خیر گذشت.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.