پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

التماست نمی کنم.اصلا.

چقدر سِر و خوگر شده ایم که می نشینیم  دوتایی جلوی اجاق گاز راجع به بدترین حالت و موقعیت فرضی حرف می زنیم. راجع به چیزهای سختی که آدم را از ترس می کشد.

دست خودمان نیست، آنقدر عزا سرمان ریخته که جان گریه و زاری نداریم.

بغلت نمی کنم که نترسی. دست به سرت نمی کم که نترسی.

نه... حقیقت این است که نفهمی من چقدر می ترسم.که من چقدر می ترسم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.