پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

عادت

لوسیا به سام آمبولانس میگه: چقدر طول می کشه تا آدم مرگ کسی رو که عاشقشه فراموش کنه. سام آمبولانس میگه: هرگز. بعد ادامه میده که آدم فقط یاد می گیره باهاش زندگی کنه. باهاش کنار بیاد. چون اون آدم کنارته. حتی اگه زنده نباشه و نفس نکشه.دیگه مثل اولش کوبنده و مهلک نیست.دیگه جوری نیست که در توانت نباشه و در جایی که نباید بخوای گریه کنی از دست ابلهایی که هنوز زنده اند ولی محبوب تو مرده ،عصبانی  بشی . تو خودتو با این قضیه تطبیق میدی.مثل وقتی که به یک چاله می رسی و جهتت رو عوض می کنی و از کنارش رد میشی.( کتاب : من پس از تو)

اینها رو که خوندم دیدم نمیشه سرجام بمونم. کتابو گذاشتم و رفتم توی آشپزخونه.به خیال خودم خفه خفه هق هق کردم و خیالم راحت بود که پسرا توی اتاق و تو با هندزفری توی گوش متوجه چیزی نمیشین. ولی مگه میشه توی این خونه جایی برای خودت خلوت کنی و گریه کنی و یکی پیداش نشه؟

بگذریم از اینکه دلداری دادن آداب و رسوم داره. وقتی یکی داره از گریه خفه میشه، فقط باید بغلش کرد و آروم تکونش داد. گاهی موها و پیشونیش رو بوسید و گذاشت که اونقدر گریه کنه تا خالی بشه از بغض. اما رسم و مناسک تو برای دلداری دادن همیشه با همه فرق داره. تو آدمِ از گریه خفه شده رو قلقلک میدی. هی میگی گریه نکن دیگه. اَه گریه نکن دیگه. همه می میرن. پدر و مادر همه می میرن. و ... اشکهاشو با کف دستت می کشی  و با مُف آدم قاطی می کنی و میاری روی لباسش. گونه آدمو می بوسی  و میگی اَه گریه نکن دیگه! توی چشمات نم اشک نشسته اما زبونت هی جمله هایی رو میگه که آدمو کفری می کنه.اون قلقلک چیه آخه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اَه گفتن چیه آخه؟؟؟؟؟

میگی همه ی حیوانات، گیاهان، همه ی موجودات هم زندگی شون انتها داره. آدم هم یکی از همین موجودات.

فکر می کنم کاش درخت بودم. برام مهم نبود از بذر و دانه ی کدوم درخت موجود شدم و از بذر و دانه ی من چه موجوداتی حاصل میشن.که اینطوری درد نکشم وقتی درخت مادر رو با تبر قطع می کنن، وقتی درخت پدر رو سیل می شکنه و می بره. فکر می کنم کاش گربه بودم که باز هم نفهمم درد فقدان چقدر درد داره.

توی هی میگی گریه نکن، گریه نکن، گریه نکن... و من می ترسم از روزی که یکی از شماها نباشه و من باشم و باز این پنجره باشه و گریه های من  و چشمهای ورقلمبیده و ورم کرده م از گریه م .

میگی اگه تنها بودی چی؟ خدا رو شکر کن پسرها هستن، من هستم، خواهرات هستن، فامیل ها هستن، دوستهات هستن. و من فکر می کنم ... فکر می کنم که کاش من اونی نباشم که باز از دست دادن همه ی اینها رو تجربه کنم.هیچ وقت آدم مهمه ی زندگی کسی نبودم که نبودنم بخواد کسی رو اینقدر اذیت کنه. میدونم..میدونم که الان تو و پسرها با شنیدن این جمله م فورا گارد می گیرین و بهم می گین بی انصاف...

می دونم آرزوی ظالمانه ایه، اما آرزو می کنم من نباشم اون آدمی که بخواد فقدان یکی از شماها رو تحمل کنه. من بسمه دیگه. پرم دیگه. جا ندارم دیگه.

دیوار برلین هم که باشه فرو می ریزه. من می شینم پای دیوار برلین و از  شکل های متنوع درد از دست دادن گریه می کنم. اونقدر گریه می کنم بلکه یاد بگیرم فراموش کنم. بلکه یاد بگیرم کنار بیام. بلکه با هر اشاره ای دلم هوایی نشه. بلکه به هر بهانه ای دلم نخواد. بلکه به هر شعر و داستانی دلم نره برای هوایی شدن. من می شینم پای دیوار برلینم. و این دیوار از من نمیره تا وقتی سلول های مغزم کار کنه .


نظرات 1 + ارسال نظر
طوبی جمعه 26 اردیبهشت 1399 ساعت 22:16

نمیدونم چی بگم جز اینکه تجربه نشون داده با این غمها باید خود خواه باشید . مادرم که بعد شیش ماه می رفت توی حموم شیر آب رو باز میکرد و گریه می کرد چی شد.فقط ما رو نگران کرد بردیمش دکتر . سر سپیده که هی می گفتن گریه نکن چی شد , الان اسمشم بعد از این همه سال شده سنگ تو گلوم . یاد داستانهای صمد بهرنگی و عروسک سنگ صبور افتادم که غصه هارو براش می گفتین و اون می ترکید .تو عذاداری خودخواه باشید . گریه بعضی وقتا مثل خون می مونه دلمه می بنده . مواظب خودتون باشید .

دست خود آدم نیست. اصلا نیست. یهو یه جمله، یه حرف، یه خاطره، یه عکس...حتی بوی یه غذا آدمو پرت می کنه توی این گودال که تو دیگه کسی رو نداری.
با اینکه فکر می کنم خیلی خوب دارم خودمو حفظ می کنم و بلد شدم با غم فقدان راه بیام، اما می بینم نه... اصلا هم بلد نیستم.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.