پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پسر شکلاتی

گشتم یک سری آهنگ شادِ شرم آور و جلف  پیدا کردم و فایل کردم تا باهاش ورزش کنم. الان از کمر و پا و کتف و گردن فقط نشانه های فیزیکی در من باقی هست و ماهیت همه شون تبدیل شده به استخونهای لق لقو و ماهیچه های به شدت دردناک.

به نظرم برم خامه و کره و چیز کیک و اینا بخورم و از زندگی لذت ببرم. کی گفته آدمای دچار اضافه وزن میرن جهندم؟ هان؟

همینجا خیلی هم خوبه. می خوری می خوری می خوری..بعدشم میگی پققققق و خِلاص!

فقط یه مشکل داریم، خوراکی ها و یک کیلو شکلات در عرض نیمساعت به فنا میره و یه نفر لبخند شیطانی می زنه و به ریش همه می خنده. کاریش هم نمی تونیم بکنیم. چون دوستش داریم و باز براش شکلات می خریم. خووووووووووووووووووووب بلده آدمو خر کنه. البته ما برای همه می خریم، اما در عمل فقط مال همین یه نفر میشه و مستقیم میرع توی معده ی همین یه نفر.

پیشنهاد دادم اسمشو بذاریم شکلات.

یعنی تا میای به خودت بجنبی که فرضا یک هفته با چای شکلات بخوری، می بینی همون یکبار هم از سرت اضافه بوده، چون بقیه ش به فنا رفته.

سلام شکلات که کمین نشستی پستم رو ارسال کنم تا بخونیش.

نظرات 1 + ارسال نظر
مهزاد چهارشنبه 24 اردیبهشت 1399 ساعت 00:06

بانمک نوشتنت. دوسش دارم. یاد یکی از دوستام میندازتم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.