پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

دلتنگی

دلم تنگ می شود و می دانم نباید بشود.

دلم می خواهد و می دانم نباید بخواهد.

دلم می رود و می دانم نباید برود.

دلم می شکند و می دانم نباید بشکند.

دلم خون می شود و می دانم نباید خون بشود.

تمام نباید ها با یک دلتنگی دود می شود می رود هوا.

کاش سنگ بسته بودی به تخت سینه ی همه ی آدمها.همه ی آدمها.همه ی آدمها.

اینکه فقط بعضی دل ها سنگی باشند و بعضی دیگر از جنس آه و درد، انصاف نیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.