پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

د رمان

برای جانک خندانم یه  پروژه ی  ایجاد آرامش گذاشتم و تلاش می کنم که حالش خوب بشه. لبخند بزنه. بخنده. استرس کرونای کوفتی رو فراموش کنه.

اما هرچه تلاش می کنم به جایی نمی رسم. لعنتی محل ... نمیده به آدم.

شیطونه میگه برم یه کیسه زباله ی تر خالی کنم توی  تختش تا وسواس ترس از آلودگیش از بین بره.

مگه روان شناس ها نمی گن باید شخص رو توی موقعیت  قرار بدی تا باهاش مقابله کنه؟

والله بخدا.


بعدش اگه زنده موندم نتیجه رو می نویسم تا شماها هم تکرارش کنید.

نظرات 2 + ارسال نظر
طوبی سه‌شنبه 26 فروردین 1399 ساعت 02:07 https://40-years-mind.blogsky.com

اینجا از بس بی ماچ و بوسه ایم ما مجازیش رو هم با جون دل می گیرم و یک دونه هم به دست شما می فرستم .
جدی حکایت این پدرها و ترسوندن بچه ها را من هنوز نفهمیدم . بعد فیلمهای خارجی را دیدید. پدره میاد پسره گنده رو می خوابونه لحافش رو می کشه بالا بعد می ره کمد رو باز می کنه زیر تخت رو نگاه می کنه هی هم می گه ببین اینجا هیولا نیست . آی من حرص می خورم

من که میگم خارجیا هم فقطفیلماشون قشنگه. باید رفت توی دل مردمهاش. شاید اونها هم با سوسک و جک و جونور انداختن روی بچه، بچه تربیت می کنن.

طوبی دوشنبه 25 فروردین 1399 ساعت 01:46 https://40-years-mind.blogsky.com

اینجانب از کودکی تا حالا مورد آزمایش های غیر انسانی بوده و همین جا عرض شود که فایده ندارد .از اونجایی که ترس در خانه ما مایه شرمساریه پدر خان ملخ به چه گنده گی رو می گرفت تاپ می انداخت طرف من و خواهرم . بعد هم ریز ریز با مادرم می خندید و از هم دلبری می کردن .الان فوبیای ملخ ندارم فوبیای پدر دارم به مولا . شما هم خواهشا گول شیطون را نخورید.

من جدی جدی عاشقتون شدما.
کرونا تموم شد بیام یه ماچ گنده از لپ تون بگیرم برگردم. الان باید لانگ دیستنس رو رعایت کرد.
روحمو شاد می کنین با این ذکر مصیبتها.
منم یکی شبیه همین با بابام دارم. ترسناکتر و مرگ آور تر. شاید یه روزی نوشتمش.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.