پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

همه جا بوی تو جاری

تنها چیزی که این روزها زمزمه می کنم( آخر قصه) ی بی رحم ابی هست. (تو کجایی که ببینی). (آخر قصه همینه، تو دیگه بر نمی گردی.)

صبحها توی تخت چشمام باز که میشه مامان جلوی چشممه. صورت آروم و چشمای بسته ش.( خودت اما دیگه نیستی).رد اخمی که وسط ابروهاش افتاده بود. بود و بابا همیشه بهش می گفت اون اخمو شل کن و آخر سر چندسال پیش با ترفند خواهرک رفت بوتاکس کرد که بابا هی ببینه و بگه( آآآآ الان خوبه. اخم نداری).اما هنوز اثراتی از رد اخم وسط ابروهاش بود. اما اون روز روی سنگ سفیدِ یک تکه ،هیچ رد اخمی وجود نداشت. ( می شکنم بی تو و نیستی). گریه م می گیره. کسی کنارم نیست. صدام هم تا توی هال و اتاق پسرها نمیره. گریه می کنم. هق هق خفه می کنم. (نیستی اما مونده اسمت توی غربت شبونه).گریه م زیاد نیست. گوله گوله نیست. سبک نمیشم. چشمام فورا پف می کنه.(لحظه هر لحظه پس از تو شب و گریه در کمینه).پف چشمام همیشگی شده. چند وقته آرایش نکردم؟ شادان پیام داده یک بخش از کتابتون رو بخونید.تصویری بفرستین. با این رنگ و رخ مات و پف آلود؟ هرچقدرم تو بگی زشت نیستی. بگی لبخندت دوست داشتنیه. بگی نوشته هات شیرینه.( بی تو پژمرده شد آواز).

دل و دماغ خونه تکونی نمونده برام. قصدش رو هم نداشتم. فقط خواستم پرده ی پذیرایی و آشپزخونه رو بشورم. پذیرایی شسته و نصب شد. پرده ی آشپزخونه دو دور چرخید و یهو کف آشپزخونه پر از آب شد.( تو کجایی؟ تو کجایی که ببینی؟) فرش ها رو آب برداشت. نیمای بیمار رو از خواب بیدار کردم. فرشها رو برد پارکینگ و چند ساعتی موند و شست.افتادم به جون مطبخ، سرامیکهای وایتکسی رو هی شستم و شستم و شستم.پرده ها رو بیرون کشیدم و توی حموم لگد زدم و چنگ زدم و شستم و پهن کردم.تعمیرکار نبود. همه جا تعطیل بود. فرداش از نمایندگی یکی اومد. لباسشویی رو دوپاره کرد. یک پاره رو برد که اگه قطعاتش باشه بیاره. وگرنه بمونه برای بعد تعطیلات. دل و جگر لباسشویی روی ناهار خوری آشپزخونه پخشه. از بس پسرک انگولکش کرده یه پارچه ی گنده انداختم روش که چشمش نبینه و دلش نخواد که با سیم پیچی ها بازی کنه.آشپزخونه م ترکیده. مثل حال و روزم.

باد خنک بوی بهار میده. بقیه میگن ببند پنجره رو کرونا میاره. همه چیم به همه چیم میاد.میگه سخت میگیری. منعطف باش.کلی قصه داره از روز و شبهاش. می ترسیدم و نمی ترسیدم. ( تو کجایی؟ تو کجایی که ببینی؟)

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.