پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

طفلی بنام شادی

گفت( دوست داشتی چطوری باشی که الان نیستی؟) یا چیزی شبیه این. مثلا ( دوست داری چطوری نبودی که الان هستی).

گفتم ( دوست دارم شاد باشم. روحیه م شاده.اما دلم می خواد مجال ابراز شادی داشته باشم. هیچ چیزی بهانه نشه برای پنهان کردن شادی).

یادم افتاد که صدای بلند خنده ممنوع بود. کفش غیر مشکی ممنوع بود. شلوار تنگ یا گشاد ممنوع بود. مانتوی کوتاه یا بلند ممنوع بود. دو تا و دو لاخ موی  پیش سر ممنوع بود. لاک ممنوع بود. رژ قرمز ممنوع بود. نگاه به روبرو ممنوع بود. احوالپرسی با بقیه ممنوع بود.

در هر حال هرچیزی که در لحظه ، زیبا و دوست داشتنی به نظر می اومد ممنوع بود. انگار یک هیولا نشسته بود بالای سر سلیقه ی عموم تا هرچیزی رو که عموم بپسندن ممنوع کنه.

ما بچه های نسل همه چیزممنوعیم.اونقدر به ممنوعیت خو کردیم که خودبخود شادی رو هم برای خودمون ممنوع کردیم. درون مون هم شاد نیست. چون از وقتی چشم مون به دهن بقیه بوده، فقط گریه و زاری و ضجه و ماتم رو پسندیدن و صدای خنده ی شادی مغزشونو منفجر کرده.

با همه ی ممنوعیات ، در درون من هنوز موجودیه که دلش می خواد تا ابد کفش قرمز بپوشه، آواز بخونه، برقصه، بخنده، با همه دوست باشه، به همه لبخند بزنه، به همه بگه چقدر تو قشنگی، چقدر تو خوش تیپی، چقدر تو ماهی، چقدر تو خوبی، چقدر تو مهربونی، چقدر تو رشیدی، چقدر تو فصیحی، چقدر تو نازنینی، و از هیچ قضاوتی نترسه.

برای گفتن (چقدر تو لاغری، چاقی، زشتی، بداخلاقی، بددهنی، بدترکیبی، بی استعدادی) کاش هیچ وقت فرصت پیدا نکنم و هرگز به کسی نگم.( و اُف بر من تا بخاطر اونایی که  حالا گفتم)

دلم می خواد برای ابراز شادی مجال داشته باشم. دلم می خواد برای ابراز شادی مجال داشته باشم.

مجال رو باید خودت رای خودت فراهم کنی.

نظرات 1 + ارسال نظر
م سه‌شنبه 5 آذر 1398 ساعت 01:59 http://L-r-y.blogsky.com

این موضوع رو خوب و جالب بیان کردین تا حالا درست بهش فک نکرده بودم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.