پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

اولین باران پاییز

همه را نوشتم و کوچه ی علی چپِ حال خوب را نشان دادم که نگویم از اولین باران پاییز امسال.

پارسال اولین باران، اولین برف، اولین سرما، اولین عید، اولین بهار، اولین شکوفه و اولین تابستان، را نشانش دادم و گفتم:( بابا اولین بارون پاییز بارید. حیف نیستی ببینی)( بابا اولین برف زمستون بارید. حیف نیستی ببینی) ( بابا اولین سرمای زمستون ...)

طوری طبیعت را برایش تعریف می کردم انگار حالا دیگر نمی داند باران چیست و برف چیست و سرما چیست و بهار چیست...

زخم من هنوز التیام پیدا نکرده.گیر کرده ام توی سوگواری . غلط کردم اگر فکر می کنم که حالم بهتر است. برای هفته ی بعد وقت گرفته ام که خودم را ببندم به قرص و دارو تا اشکهام بند بیاید و فکر رفتن از این زنده  ماندن رهایم کند. رهایم کنند اشکهایی که مدام سر می خورند روی صورت و کاغذ و بالش و میز مطبخ و کیبورد لپ تاپ. باید به خودم بیایم و حواسم را بدهم به سالهایی که باید زنده بمانم و پسرها را رتق و فتق کنم.با آقای همسر پیر شوم  و  دوتایی سفرهایی را برویم که تا الان ممکن نشده. نوه های فضولچه را از کتابهایم دور کنم و بهشان کاغذ و مداد و سوژه  بدهم تا قصه ای چند خطی بنویسند.

بیشتر از یکسال است که هرشب، هرشب، هرشب، طوری می خوابم که دوست ندارم فردا تا ابد بیدار شوم. خسته شدم از این همه فکر کردن به مردن و رفتن از دنیای زنده ها.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.