پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

دست ها

دست خودم نیست. کار امرور و دیروز  هم نیست. از وقتی یادم است چشمم به دستهای آدمها بوده. توی اتوبوس، توی جلسه، توی هرجایی که ناچاری ساعتی یا ساعاتی را ساکن باشی و  مسیر دید و نگاهت  چندان آزادی ندارد.

شکل و فرم دست ها را تجزیه و تحلیل می کنم. انگشتهای بلند و کشیده؛ انگشتهای کوتاه و پر، انگشتهای باز، انگشتهای بسته، ناحن های مربعی، قاشقی و ...

می دانم بارها در موردش نوشته ام. هرچه بگویم تکرار مکررات است.

انگشت دستهای  سخنران های این چند جلسه ی اخیر، خیلی توی هم  درگیر بود.  استرس و بیقراری علیرغم لحن آرام و شمرده شان، موج می زد لای انگشتهایی که به هم می سایید و انگار می خواست پوست هم را دربیاورد. توی جلسه ی امروز هم یکی از سخنران ها خودکار قرمز را لای انگشتهایش گرفته بود. خودکار به بازی گرفته نشده بود. مانده بود توی چنبره ی انگشتها و تحت فشار بود.نگاه می کردم که هرجایی که لازم است مساله تحلیل شود، خودکار سفت و سخت تر می ماند.


خلاصه که ما که این پایینیم ممکن است سکوت کنیم و به روی تان نیاریم که چیزی توی چنته ندارید ، اما زبان بدن تان  کاملا مقابل این همه چشم ، خودش را نمایش می دهد. با دستهاتان راحت باشید. لو می دهند آدم را  .خیلی خائن اند این دستها. فرقی نمی کند ماهیت و محتوای  جلسه چه باشد.


مدیونید فکر کنید جلسه ی مدرسه بودم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.