پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

مرغ بی آشیون

جونم براتون بگه تموم وسیله هام رو از روی دراور و اتاق بزرگه برداشتم آوردم ریختم زیر کنسول.خدا هیشکی رو بی خانمان و بی جا و مکان نکنه .

نظرات 3 + ارسال نظر
زهرا پنج‌شنبه 11 مهر 1398 ساعت 13:04

بمیرم برات خواهر

خدا نکنه

سمیه پنج‌شنبه 11 مهر 1398 ساعت 07:57

می گذرد و روزی با چشمان اشک بار وسایلشونو جمع می کنیم که برن سر خونه زندگیشون حالا شایدم تا پسر کوچیکه بزرگ شه مد شه بچه ها مثل خارج از 16 -18سالگی اعلام استقلال کن من که الان از دست شلوغ کاریاش حرص می خورم می گم تا 16 سالگی مهمونمه دیگه (جون خودم تو 40 سالگی هم شوهرش نمی دم چسبدوندم به خودم)

من چشمم آب نمی خوره هفتاد هشتادی ها برن . مامان باباها رو می برن خونه سالمندان و خودشون می مونن همینجا

اعظم پنج‌شنبه 11 مهر 1398 ساعت 01:55

سلام
من جا شما باشن، انقلاب می‌کردم، به این صورت که تمام وسایل انباری رو میریختم تو کوچه، انباری رو می کنم اتاق کارم

سلام
دیگه بعد اینهمه سال من نباید برم توی انباری که. این دوتا رو می فرستم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.