پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

چقدر شکمو بودی تو...رو نمی کردی!

اینکه بوی میرزا قاسمی می پیچه توی راه پله...

حس می کنی از بوفه ی فست فودی بوی بادمجون سرخ کرده میاد...

تحملش سخته ، اما نه اونقدر که خودت کتلت بپزی و نخوری. آبگوشت بذاری و خودت نخوری.

اصلا کتلت و مامان با هم معنی میشن. بعد مامان باشی و کتلت بپزی و خودت نخوری...

سخته...سخته...سخته...!

از همین تریبون اعلام می کنم بین شکم و مغزِ خرد ورز  راه ارتباطی بسیار مستقیم و آسفالته ای وجود داره که در صورت نامهربانی به شکم، مغز آدم آسفالت می شه و خرد و اندیشه و حواشی ش به فنا میره تا حدی که میای میشینی براش سوگنامه می نویسی!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.