پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

آموزش کتابخوانی غیرمستقیم

خیلی خوبه که سرگرمی تون کتاب خوندن باشه و فرزندان از جان عزیزترتون مدام شما رو درحال خوندن یا نوشتن ببینن.

علما ! میگن در محیط و فضایی که شما هی کتاب دست تان باشد ، آن نوردیدگان هم به مطالعه علاقمند میشن و نسل بعدی کتابخوانان مجنون کتاب در دامان شما به رشد و اعتلاء خواهد رسید. 

اما ‌جونم براتون بگه این فرمول همیشه هم کارآمد نیست. نمونه ی بارز و شاهد زنده ش ، #پسرک هست.

چهار ساله بود. تازه از نمایشگاه کتاب برگشته بودیم خونه. خریدهامون هنوز وسط خونه پخش و پلا بود. کتابهامون مثل برج افتخار قد کشیده بودند روی زمین. 

پسرک بی توجه به خستگی ما، مشغول شیطنت بود. به کتابها لگد می زد و آن نشانه های فرهنگ و تمدن رو می نواخت. بعد از اینکه به زبان نرم و درخواستهای پرمهرم در مورد آسیب نزدن به کتاب ها  توجهی نشون نداد ، اندکی ، فقط اندکی تحکم در صدای مبارک ریختم و مبل رو نشونش دادم و گفتم:

_ می ری اونجا می شینی و دیگه این کار رو نمی کنی. خب؟!!!

( و این مربوط به زمانیه که هنوز مهربان بودم و جز با مهر و عطوفت فراوان با وی سخن نمی گفتم، پس این نوع کلام، بسی درشت و سخت محسوب می شد).

پسرک آرام گرفت و نشست. ما نیز دراز کشیده و چشم برهم نهاده و مشغول استراحت در فضایی بس فرهنگی و قشنگ!

بعد از دقایقی ، کسی به شانه ام زد. چشم باز کردم. پسرک بود:

_ میشه بلند بشی بشینی،مامان؟

صورت قشنگ و شیرینش وادارم کرد ‌که در جا اطاعت کنم. نشستم.

_جونم مامان...؟ چی می خوای؟

_ دستاتو باز کن،بیار جلو. می خوام یه ‌چیزی بهت بدم.

_ قربونت بره مامان! چی می خوای بدی؟

_چشماتم ببند.

بستم. پسرک چیزی کف دستهای مشتاقم ریخت. 

_حالا چشماتو باز کن.


واحیرتا! شگفتا! یا خدااااا...

یک مشت کاغذ ریز شده توی دستم بود.

_اینو اینجوری کردم که یادت بمونه دیگه منو دعبا ( دعوا) نکنی.



پسرک چند صفحه ی اول یک کتاب کودک گلاسه ی قطور رو با قیچی ریزریز کرده بود و کف دستم ریخته بود تا درس عبرتی باشه برای من!

کتاب رو هنوز داره.

من هم اونقدر بزرگواری نشون دادم که پسرک رو هنوز دارم!



نظرات 1 + ارسال نظر
حسنا سه‌شنبه 3 اردیبهشت 1398 ساعت 03:41 http://chemiophile.mihanblog.com

D: از دست این پسرک

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.