پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

رستن از یادت نتوانم


دیشب ناگهان حرکت پیشانی اش زیر دستم را به یاد آوردم. به یاد آوردن نبود. زنده بود. کاملا لمسش کردم. این نوع یادآوری ها چقدر دردناک و کشنده اند. قلبم تیر کشید و چشم هایم سوخت.گریه کردم و خوابیدم.

پای تختش مچاله بودم. سرش را از روی پارچه توی بغلم داشتم. حرف می زدم. دوست داشتم فکر کنم که می شنود. حرف می زدم. حرف می زدم. کاش از بین آن ضجه ها و ناله ها، حرفهایم را شنیده باشد. حتما می شنید که پیشانی اش تکان خورد. حس کردم که تکان خورد. لمس کردم که تکان خورد.

چندماه باید می گذشت تا بتوانم در موردش حرف بزنم؟

دیشب تکان خوردن پیشانی اش را زیر دستم عینا دیدم. لمس کردم.

تحمل ندارم. تحمل ندارم. تحمل ندارم. دلم برایت تنگ شده.خیلی تنگ شده.


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.