پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

سیاه ِ امام حسین


سیستم عصبی و  روانی ام در جواب : ( انشالله فقط سیاه عزای امام حسین رو بپوشی) ، غیر از اشک ناغافلی که مثل سیل می جوشد، واکنش دیگری ندارد.

دختر شیرینی فروشی که سالهاست ما را می شناسد، بعد از گرفتن سفارش حلوا و خرمای آماده و میکادو ، گفت:

-سیاه پوشیدین! انشالله فقط سیاه عزای امام حسین بپوشین!

اشک سیلاب شد و جوشید.

دختر لباس فروشی که ممکن است حتی یکبار هم توی عمرم ندیده باشمش، گفت:

-این یکی بیشتر میاد بهت. اون یکی هم خوب بود. هر کدوم رو ببری قشنگن. تازه آوردیم این لباس سیاهاه رو.

بعد از پرداخت وجه ، گفت:

-انشالله فقط سیاه امام حسین رو بپوشی.

و اشک سیلاب شد و جوشید.

آغوش دختر شیرینی فروش و دختر لباس فروش ، غریب ترین همدردی عمرم بود.

دختر شیرینی فروش گفت:

-مال من شد پنج سال. با امسال پنج ساله که بابام رفته.

دختر لباس فروش گفت:

-باز خدا رو شکر کن که توی این سن از دست دادی. من نُه ساله بابا ندارم. دختر بچه بودم. خیلی سخت بود. اگه جای من تو بچگی بابات رو از دست می دادی چیکار می کردی پس؟



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.