پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

یعقوبم من


پیامبر نیستم ، اما این روزها حال یعقوب را خوب می فهمم .

برخلاف یعقوب چشم انتظاری هم ندارم . اصلا می ترسم از منتظر بودن . ته این انتظار هیچ چیز خوبی نیست .

از بُعد دیگری به یعقوب نزدیکم .  می فهمم که سفید شدن چشم از فرط گریه یعنی چه .

سفید شدند چشم هام بس که به هربهانه ی با ربط و بی ربطی ، هی  خیس شد و تار شد و سیلاب بارید .

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.