پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

سایبانی بهتر از تو نبود و نیست


مرخصش کردند . عمل را بی فایده دیدند و توصیه ی نیم بند و از سرواکنی به شیمی درمانی کردند.

متاستاز لعنتی چهارنعل دارد همه جا را می گیرد. چشم هایم کورند بس که گریه می کنم این روزها.

روی صندلی عقب دراز کشیده و سرش را روی پای من گذاشته . هزار کیلو مرد، مچاله شده روی نصف صندلی عقب .

زیر دنده ها ، جایی که یا کبد است یا بخشی از ریه ، فریادش را از درد درآورده . دست می گذارم روی محل درد . دستش را می گذارد روی دستم و محکم نگه می دارد.

-دستت رو برندار. با گرمای دستت شاید  دردم بهتر بشه . گرم بشه بهتر میشم .

گرمای کشنده ی ظهر را توی اتوبان های کشدار و بی انتهای تهران جلو می رویم . کولر ماشین را نمی خواهد. می گوید سرما دردش را بیشتر می کند. آفتاب نیزه برداشته به برشته کردن و سوزاندن همه ی عالم .

به جای کبودی های متعدد روی دستهایش نگاه می کنم. آنقدر آنژیوکت را جابجا کرده اند که ساعد و روی دستهاش پر است از کبودی . دستم زیر فشار دست نحیف و بی جانش ، درد را کم کرده انگار . خودش می گوید .

آن یکی دست را که از فرط درد تکیه گاه کرده بود به پشتی صندلی راننده، می گذارد روی ساعد و آرنجم. با صدای ضعیف می گوید:

-آفتاب دستت رو می سوزونه.

عین یکساعتی که توی راه بودیم دستش را روی ساعد و آرنجم نگه داشت  که آفتاب نسوزاندم.

سرش را نوازش می کردم. از پشت تاری چشم هام نگاهش می کردم و دوست داشتم خلوتی می بود که ترس دوباره ندیدنش را زار زار با صدای بلند  گریه کنم .

نظرات 1 + ارسال نظر
تارا جمعه 29 تیر 1397 ساعت 04:14

نیمه شبه، دل من هم به نوعی برای یکی از عزیزانم پر از درده. از پشت پنجره رو به حرم آقا امام رضا کردم وخواستم هم مریض ما رو هم پدر بزرگوارشما رو شفا بده. خیلی خوبه که کنارش هستید. من دورم. دسترسی بهش ندارم. فقط با تلفن از اطرافیانم جویای حالش هستم

سلام
یک دنیا ممنونم از مهر و مهربونی شما. دلم خیلی روشن و گرم شد.
من هم دسترسی ندارم. چند روزی به اقتضای درمان، کمی نزدیکم بود. فقط چند روز.
باز هم مثل همیشه باید تلفنی احوال و خبر بگیرم .

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.