پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

کامروایی صبحگاه


این هم دشت اول صبح شنبه مون:


از یک برنامه ی صبجگاهی تلویزیون ،  فیلم های ارسالی مردم  رو می دیدم. فیلم اول از یک شهرک نزدیک قائمشهر بود. جاده ی بیرون شهر رو نشون می داد که بچه های محصل برای رسیدن به مدرسه باید از عرض جاده رد می شدن و خطر تصادف با ماشین های عبوری که با سرعت بالا در حال تردد هستن رو به جان می خرن. ظاهرا به شهرداری منطقه رجوع کردن و  خواستند که   پل هوایی   در محل نصب بشه . شهردار محترم هم لطف کردن و  محبت نمودن و مهربانی خرج کردن و فرمودن:

-ما مجوز پل رو بهتون میدیم.  چند تا خیّر پیدا کنین تا هزینه ی پل رو تامین کنه!

راست میگن خب. وقتی مردم اینقدر خوب مالیات میدن، اینقدر خوب  مابه التفاوت گرانی تخم مرغ و لبنیات و روغن و بنزین و ... رو میدن، وقتی اینقدر خوب هر سازی بزنین، می رقصن، پل رو هم باید خودشون نصب کنن. کی گفته پل حق مردمه؟ هر کی گفته بدین ببرنش بند مواد مخدر تا خودکشی بشه!


فیلم دوم از کوهبنان بود. ردیف کانکس های  خالی رو نشون می داد که در محلی قرار داشت. چادر های پِرپِری رو هم نشون می داد که مردم زلزله زده، بعد از تخریب هشتاد درصدی خونه هاشون ، ناچار به زندگی در این وضعیت وخیم بودند. چادرهایی که در بهترین حالت ممکن، از پس یک بعدازظهر خنک پاییزی هم برنمیاد، چه برسه به شب های سرد کویر .کانکس ها فروشی  بود. هرکس پول داشت می تونست کانکس بخره؛ هرکس پول نداشت، چادر های نازک و نا امن، گوارای وجود خودش و خانواده ش.

برید سراغ زیبا کلام که اون سه میلیارد رو چرا نگهداشتی و نمیدی به مردم. چرا مال مردم رو داری بلوکه می کنی. اصلا غلط می کنی که می خوای مرکز فرهنگی و کتابخونه بزنی. بیا کانکس بخر برای مردم. اصلا کاری نداشته باشین که هزاران میلیارد ، فرت فرت داره به فنا میره و در جیب گشاد و ته سوراخ عوامل کاردرست و مهربان وابسته و وابستگان شکم سیر که بحمدلله کلا سیرمونی ندارن ، جابجا میشه و همیشه هم بعد از در رفتن طرف، خبرش رسانه ای میشه . کاری نداشته باشیم که رسیدگی به معیشت مردم وظیفه ی دولت و حکومته نه خود مردم.

خاک برسر مملکتی که نشسته و نگاه می کنه که مردمش چطوری  روز به روز به خاک تباهی می نشینه و از سرما و گرد و غبار و فقر می میره و ککش نمی گزه.




نظرات 1 + ارسال نظر
سعید شنبه 7 بهمن 1396 ساعت 09:33 http://anti-efsha.blogsky.com

سلام. خوشحالم که با یه نویسنده مثل خودم روبرو میشم. البته نویسندگی من در زمینه شعر و رمان نیست. اگر تونستن کتابهاتون رو می خونم و بعد از اینکه خوندم نظرمو راجع بهشون میگم.

خوبه که کامروا هستید. اگر مایل بودید به ما هم سری بزنید.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.