پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

یا حفیظ


می پرسم :  کجایی الان؟  می خندد  و جواب می دهد:  تخت شماره ی شونزده.

حرف می زنیم. می گوییم. می خندانمش. خنده اش را دوست دارم. همیشه دوست داشتم .

سرآخر می گویم:

تخت شماره ی شونزده... دلیر باش. دلت رو بزرگ بگیر. نترس. همیشه بخند.

 خنده ی پرصدایش را که می شنوم  خداحافظی می کنم.

آداب دنیا


پروا از فرانسه، پی جستن نوید آمده. با نسیم و نهر کوچک آب حرف می زند .این عادت را از بچگی دارد . رد نوید را در مجموعه خانه های ویلایی اطراف اصفهان گرفته و به در بسته می خورد . همه سعی دارند سرش را به طاق بکوبند . دفعه ی بعد با رامین، که پلیسی معلق از کار و بی انگیزه و خسته از زندگی است، وارد مجموعه می شود.

آدمهایی که  از هیاهوی دنیای معاصر خسته شده اند، پناه آورده اند به زمین های بکر اطراف شهر و برای خودشان دنیای دیگری ساخته اند. خانه هایی از سنگ و شیشه، پاتوقی کافه طور برای غذا خوردن و اختلاط، کارگاهی برای خلق مجسمه های پست مدرن. اسم این مجموعه ی کوچک را گذاشته اند     ( دنیا) . هرکدام روش و سبکی برای زندگی دارند اما همه در استفاده از شیر تازه ی گاو  و سبزی و ریحان  عمل آمده در کرت های سبزیکاری رفتاری مشترک دارند . آنها مواد مورد نیازشان را نیز به طور طبیعی و تازه، به دست می آورند .اسکندر در کارهای کشاورزی و ضمیر(  مهندس کشاورز   افغان) در بیشتر امور فنی و خدماتی ، در کنارشان زندگی می کند.

پروا تاب اخم و تخم و حسادت زنانه ی آذر را ندارد . رفت و آمدش به دنیا، منظم نیست.اما رامین مدتی در دنیا زندگی می کند.  همه را بازجویی می کند .به کارگاه و سوییت کوچک نوید سرک می کشد . عکس سه درچهار شانزده سالگی پروا را از میان وسایل او بر می دارد و مدام در این فکر است که پروا را برای خود نگهدارد. پروا، رامین و نوید ، از بچگی در یک محل بزرگ شده اند و در آغاز جوانی، با غلیان غریزه و شور جوانی، عاشق و رقیب و دشمن می شوند. پر پر زدن های پروا بعد از این همه سال برای نوید، هنوز رامین را پریشان می کند .

زندگی زناشویی پروا در فرانسه، و رامین در تهران؛ به بن بست رسیده و یکی جدا شده و دیگری نیز در نهایت جدایی را انتخاب می کند. در این میان زندگی نوید در هاله ای از ابهام و رمز و راز پنهان است که با پیدا شدن یادداشتهایش از میان سنگ های یک غار مخفی، نقبی به  زندگی کودکی او و  راز مگوی  کشته شدن پدر توده ای اش زیر شکنجه های ساواک و زندگی  پنهانی و مشقت بار او و مادرش  می زند .

دنیای  دست ساز کوچک ِ آدمهای قصه، بازتاب دنیای واقعی است . آدمها گرچه گوشه ی عزلت گزیده و دست از تلفن و روزنامه و ازدحام عصر جدید شسته اند، اما همچنان درگیر مظاهر و المان های مدرن اند .هویت مخبر ساواک بالاخره  رو می شود . او متهم به قتلی است که بین مرگ و خودکشی، در تعلیق است . زن همه چیز تمامی که مورد تحسین و احترام خانواده و جامعه است، دزدکی روزنامه ی ته کیفش را بو می کشد .

دنیا با جهان بینی  آرمانگرایی ساخته شده و هرکسی را به آن راه نمی دهند، مگر مطمئن باشند که آداب دنیا را بلد است و رعایت می کند . اما مثل زمین گرد است و دار مکافات است . آدمها را بر می گرداند با گذشته و جایی که از آن آمده اند و رفتارو کردارهای گذشته را مثل آینه ای پیش روی شان قرار می دهد .

فضای فانتزی و تخیلی کتاب ، با  آدمهایی که فارغ از زمان و مکان و گاهی منطق و قاعده، زندگی را به سخره گرفته اند، قصه ای جان دار و تاثیر گذار پیش روی خواننده می گذارد .


آداب دنیا

یعقوب یادعلی

نشرچشمه



اگر آرام تر داری گذاری...


از همین حوالی شروع کرده اند به رژه رفتن و قر و قمیش آمدن. چه خبر است مادرجان هام؟ صبر کنید ، نه. آرام بگیرید ، نه.

نیامده عاشق شانم به خدا . عاشق شدن که فلسفه و منطق سرش نمی شود. گیرم فقط اسم شان را دانسته باشم. گیرم که فقط رقص شان را دیده باشم. گیرم که...

آرام بگیرید لطفا. لطفا.

به سرگیجه ها و بی حالی ها و چشم های کلاپیسه شده از فرط دَوَران مخ  و مخچه، رحم کنید، نه.

دوست تان هم که داشته باشم، قرار نیست کمر به قتلم ببندید که.

بنشین سرجایت ، حالا هی قر توی کمرت خشکیده و قرار نداری.آرام بگیر دختر !



*


عنوان : مصراعی از یک رباعی از سیمین بهبهانی