پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

جلسه ی آموزش خانواده


جلسه ی آموزش خانواده

موضوع: آسیب های اجتماعی


سخنران: جناب سرگرد ....

بغل دستی من: خانم موطلایی . ردیف پشت سری من: مامان امیر  و مامان پرهام. ردیف جلویی من: مامان رضا

( اسامی فرضی هستند.)


جناب سرگرد با اشاره به فضای مجازی و سوال ( خانم ها شما حاضرید یک قطعه عکس پرسنلی تون رو همین الان بدین به مرد غریبه ای که توی خیابون ایستاده؟) حرفاش رو شروع کرد.  موطلایی موهای فرشده ی بلندش رو رها کرده بود روی دوشش و روسری سه گوش بزرگش رو هی جابجا می کرد و انگشتش با  فرهای طلایی جذاب  مو، بازی بازی می کرد. مژه هاش به غایت بلند بود و حسابی ریمل کشیده و بسان خنجری کافر کش، صف ایستاده بودند به خونریزی. موطلایی گفت:

-این همکار شوهر منه. شوهر من هم توی ناجاست.

جناب سرگرد نقب زد به عکس های پروفایل خواهران گرامی که مرحله به مرحله پوشش  شون رو آزادتر و رنگی تر و نهایتا بی حجاب می کنن. بعد به دخترهایی اشاره کرد که حیا ندارند و عکس های بی حجاب می گذارن اینستاگرام. بعد تاکید کرد که این همه لباس های رنگی مخصوصا رنگهایی که تحریک کننده هستند، باعث فساد و ویرانی جامعه میشه. بعد اصرار کرد که پوشش برتر و بهتر نباید رنگی باشه. نباید اینقدر رنگهای شاد و تحریک کننده داشته باشه. گفت همین که دخترهای جامعه رنگهای مختلف می پوشند، ایمان مردها و جوانان رو ضعیف می کنن و به باد میدن و باعث میشن که بهشون تعرض و تجاوز بشه. بعد هم اعتراض می کنن که چرا چنین شد.

مامان پرهام از ردیف پشت گفت:

-الحمدلله که ما هیچکدوم گوشی مدل جدید نداریم. گوشی من و شوهرم قدیمیه. برای پسرم هم اصلا نمی خرم.خدا رو شکر

موطلایی گفت:

این خیلی مغروره. اصلا می گن هرکسی میره توی ارتش و نظامیگری، مغررو میشه. اینم کلا معلومه که خیلی مغروره. حقوق اینو شوهر من میده. ببین چقدر قیافه میگیره.شوهر من توی معاونت .... ناجاست. این زیر دست شوهر منه.

خانم جلویی که  اسمش رو گذاشتم مامان رضا، دست بلند کرد و اجازه گرفت و سوالی مطرح کرد. ایشون چادری و حسابی محجبه بودن :

-ببخشید چرا فقط به حجاب و عفت و پاکدامنی برای خانم های تاکید می کنید. آیا نباید مرها هم همینها رو رعایت کنن؟ مرد نباید چشم پاک باشه؟ نباید عفت داشه باشه؟

خانم پشت سری که بهش میگم مامان امیر بلند گفت:

-باشه. تو (...)نت رو بنداز بیرون. بعد بگو مردها نگاهت نکنن.

( نقطه چین ، همان عضو بیمه شده ی بانوان  جنیفر لوپز و  کیم کارداشیان می باشد)

مامان پرهام در تایید گفت:

-والله. همینو بگو

جناب سرگرد گفت:

البته که مردها هم باید پوشش مناسب داشته باشند. تی شرت های چسبان که سینه و بازو رو نشون میده نپوشند. شلوار فاق کوتاه نپوشند. بله. مرها هم باید رعایت کنند.

مامان رضا گفت:

-چشم پاک هم باید باشند.

مامان امیر دوباره عضو محترم آن بانوان را انداخت وسط میدون و دوباره روی جمله ی قبلیش تاکید کرد.

جناب سرگرد مدام روی حجاب دخترها در جامعه و نپوشیدن لباس های رنگی تاکید کرد. اینجانب دو بار گفتم:

-ما مادرهای پسرهای 10-12 ساله ایم. کاش در مورد آسیب های اجتماعی که پسربچه ها رو به خطر میندازه حرف بزنید.

جناب سرگرد نشنید!

جناب سرگرد به سریال های ماهواره ای و مرداک و هدف صهیونیزم اشاره کرد .مامان پرهام بلند گفت:

-الحمدلله که ما ماهواره نداریم. چهار سال پیش ماهواره م رو جمع کردم.

مامان امیر گفت:

-خوب کردی. همین درسته.

جناب سرگرد گفت: برای دخترم سی دی سیندرلا خریدم. خانم سیندرلا و طرف مقابلش چنان رفتار های شنیع و زشتی توی این کارتون کودکانه داشتند که من تمام سی دی های کارتون دخترم رو ریختم دور . اینها همه برنامه های شوم صیهونیزمه. می خوان بچه های ما رو خراب کنن. می خوان دختر ها رو بی حیا کنن.

جناب سرگرد از پرونده های متعدد کاری مثال می زد. موطلایی کنارم نشسته بود و یک ریز حرف می زد. بعضی از جملات جناب سرگرد رو نمی شنیدم. موطلایی می گفت:

-پارسال توی ساختمون ما یک نفر مرده بود. همین سرگرده اومده بود. اونقدر بداخلاق بود. اول از همه هم گفت زن ها برن بیرون. هیچ زنی اینجا نمونه. من رو هم بیرون کرد. اصلا فکر کنم منو می شناسه. ببین همش داره منو نگاه می کنه. معلومه که منو یادشه. منو شناخته.بیا ببین.. داره نگاهم می کنه. شوهر من هم سردفتر ... ناجاست.

جناب سرگرد از دامادی گفت که تحت تاثیر سریال ترکی به مادرزنش پیشنهاد بی شرمانه داده بود. از مردی گفت که بخاطر ظن به همسرش در مورد خیانت تلگرامی ، با چاقو خانومه رو کشته بود.و دوباره به پوشیدن لباسهای رنگی اشاره کرد و گفت:

-وقتی دخترها رو اینقدر آزاد میذارن که لباس های رنگی و تحریک کننده بپوشن، ماجرای آتنا و پارس آباد پیش میاد.

موطلایی گفت:

-شنیدی؟ میدونی ماجراش چیه؟

سر تکون دادم که یعنی بله!

گفت:

-یک هفته دختره رو نگهداشت. حتما بلا ملا هم سرش آورد. بعدم کشت دختره رو.

جناب سرگرد به دانشگاه آزادی که خیلی ساله در منطقه تاسیس شده اشاره کرد. به اینکه ورود دانشجوهای غیر بومی، اینجا رو به فساد کشیده. که دانشگاه کاباره شده. که گشتی های جلوی دانشگاه موارد بسیاری از فساد و روابط نامشوع از دانشگاه کشف و پیگیری کردند.

آقایی از ردیف جلو بلند شد و با ناراحتی گفت:

-آقای محترم...درست حرف بزنید. مراقب چیزهایی که میگین باشید. من حراست همین دانشگاه آزادم. مراقب باشین چی دارین میگین. دانشگاه من مرکز فساد نیست.

خانمی از ردیف های پشتی شروع به اعتراض کرد که: (ما دانشجوی همین دانشگاهیم.)، خانم دیگری گفت: ( دختر من هم دانشجوی همونجاست. نباید همه رو به یک چوب بزنید). اعتراض ها بالا گرفت.

جناب سرگرد اوضاع رو خراب دید و گفت: (من نگفتم دانشگاه مرکز فساده. اینو نگفتم.) خانم ها یک صدا گفتند: (چرا..همین رو گفتین!) خانمی جلسه رو ترک کرد .معاوان پرورشی مدرسه، سفیران سلامت رو آورد که برامون در مورد بیماری های روان تنی حرف بزنن. سفیران سلامت، پنج تا از دانش اموز های مدرسه بودند که بادکنکی توی دست شون بود و روی هربادکنک اسم یکی از بیماری ها رو نوشته بودند و در نهایت بادکنک رو به صورت نمادین ترکوندن ، به امید نابودی اون بیماری.

جناب سرگرد مشغول یادداشت برداری بود. آقایی که همراه جناب سرگرد بود، دنبال خانوم قهر کرده رفت و برگردوندش به جلسه.موطلایی گفت:

-ببین رفت آوردش. شوهر من هم توی ناجاست. همکار همینهاست.

جلسه با عذرخواهی تلویحی جناب سرگرد از 90 درصد دانشجوهای جامعه ادامه پیدا کرد و معلوم شد که فقط 10 درصد از دانشجوهای این دانشگاه فاسد هستند و لباس رنگی می پوشند. ایشون ختم جلسه رو اعلام کرده و خداحافظی نمودند و رفتند.  جلسه ی آسیب های اجتماعی با تبیلغ خانمی در مورد کلاس های انیمیشن سازی و ربوتیک ادامه پیدا کرد و نهایتا اشاره ای به پسربچه هایی که در مدرسه ی پسرونه درس می خونند و ممکنه در معرض آسیب های اجتماعی قرار بگیرند نشد!



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.