پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

بگشا بند قبا، تا بگشاید دل من


بلوز بلند بافتنی را زیر مانتوی پاییزه پوشیده بودم. اول صبحی سرد بود. خیلی سرد . شربت آلبالو جلویم گذاشتند .  طنز سرخ  پاییزی را نوشیدم  و  سرگیجه و تپش قلب را ندیده گرفتم. آقای دکتر، خانم دکتر... ؟ یادم نیست. لبخند زدند .دود و سرب خیابان های شلوغ را  قدم زدم  و از ساختمان های  پیش رو، بالا و پایین رفتم . یک دستگاه خراب بود. یکی بیست مرحله داشت .انگشتهام از سرمای  تازه وارد پاییز یخ زده بود.

*

چشم های سرخ و سر دردناک؛ سوغات همیشه ی این آلودگی و وارونگی و  کثافت معلق در هواست . تا خلاص شدن از این همه نامهربانی، چند صباح ، پیش روست؟


کاینات عزیز:


بگشا بند قبا، تا بگشاید دل من!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.