پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

اهل روزگار


از چرندیاتی که به نام دین و مذهب یه خورد آدم داده اند حرف می زد. از مسخره بودن نذر و این چیزها . از بی فایده بودن هرچیزی که رنگ و بوی اعتقاد دارد . رسید به اینجا که : اصلا ببین، یه جمله رو همین امروز خوندم: مقصدی در کار نیست. همه ش مسیره. و تفسیر کرد که: معلومه که همه  چیز الکیه .یک عمر دروغکی گفتن بهشت و جهنم. کو؟ کی رفته و دیده؟ سر مردم شیره مالیدن تا بدوشن شون.

حرف توی حرف می آمد. رد می شد. قبول می شد. تایید می شد. تکذیب می شد. موافقت بود، مخالفت بود. خنده بود. ابراز تاسف بود. ناگهان خبر زلزله را فرستادند و نگرانی ها برای عزیرانی که در شهرهای مختلف بودند، باعث شد هرکس از برادر و خواهر و مادر و فامیل خودش در شهرهایی که گفته می شد زلزله  تکانش داده بود،خبر بگیرد و خیالش راحت شود.

دوست عزیرمذکورمان این پیام را فرستاد:


*دعای زلزله*

*إِنَّ اللَّهَ یُمْسِکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ أَن تَزُولَا وَلَئِن زَالَتَا إِنْ أَمْسَکَهُمَا مِنْ أَحَدٍ مِّن بَعْدِهِ إِنَّهُ کَانَ حَلِیمًا غَفُورًا ﴿۴۱﴾*
خداوند آسمانها و زمین را نگاه می‏دارد تا از نظام خود منحرف نشوند و هر گاه منحرف گردند کسی جز او نمی‏تواند آنها را نگاه دارد او حلیم و غفور است.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.