پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

فتوشاپ کار


هی میگه عکس قدی بده. عکس قدی بده.

بالاخره امروز چندتا عکس خانوادگی  و گروهی و تکی از خودم و بچه ها و آقای همسر فرستادم. از مانتو تعریف کرد . پرسید حاضریه؟ گفتم نه پارسال دوختم. پرسید جیباش بافتنیه؟ گفتم جیب نیست. نماست. گفت عکس قدی بده. گشتم عکسی پیدا کردم که مانتو و کارهای دستی روش بیشتر دیده بشه. چند لحظه بعد عکسی فرستاد که ....

.

.

منو لاغر و باریک کرده بود. خیلی لاغر و باریک. طوری که انگار دستهام فلج شده بود و کج و کیل فرو رفته بود توی هم. گردنم  دراز شده بود سمت گل و گیاه بالای سرم. پاهام قدکشیده بود و مانتوی نسبتا بلند به تنم کوتاه می اومد.

منتظر تشویق و تحسینم بود. نوشتم:

( گمشو.. دیگه از این کارا نکن. )

خنده فرمود. خنده های بسیار.

گفتم:

-شما فتوشاپ هم نکنی ، ما ازت راضی هستیم خواهر جان!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.