پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

خربزه


داشتم می رفتم باغچه رو آب بدم. صدای پای  دویدن دخترک موبور طبقه بالایی می اومد. به پسرک گفتم برو ببین آسی پولیکا هم میاد حیاط یا نه. آقای پدر گفت:

-اِه... نگو . الان پسرک هم میره بهش میگه آسی ...همین که خودت گفتی!

-خب بگه. مگه بده. خوشم میاد ازش که اینطوری صداش می زنم. فلانی هم وقتی پسرجان بچه بود بهش می گفت زی زی گولو. من خوشم می اومد.

گفت:

-خب تو خوشت می اومد .شاید اونا ( یعنی بالایی ها) ناراحت بشن.

خلاصه من رفتم پایین و دخترک هم بعد از چند دقیقه اومد توی حیاط .

تا من به تربچه ها و گل های ناز و ... آب بدم، دخترک و پسرک دنبال بازی کردن، پله بازی کردن، قهر کردن، جر زدن، کلک زدن و من کارم تموم شد. هنوز دلم حیاط می خواست. به بچه ها گفتم:

-بیایین معما بازی. در مورد یه چیزی اطلاعات میدم. باید اسمشو بگین.

در مورد هنداونه و هلو و تربچه و آسمون و ستاره و ....  اطلاعات دادم و سوال رو پرسیدم  و گاهی گفتن، گاهی هم بلد نبودن. رسیدم به این سوال:

-اون چه میوه ایه که اسمش دو تا حیوون داره . یعنی توی اسمش دوتا حیوون هست .

پسرکم:

-هلو

دخترک:

-نه گیلاسه

گفتم:

-نه. منظورم اینه که اسم اون میوه هه تشکیل شده از اسم دو تا حیوون.

دخترک و پسرک باز هم همون اسمها رو تکرار کردم. پرسیدم:

-آخه هلو و گیلاس کجاش اسم حیوونه؟ اونم دوتا حیوون؟

پسرکم:

-خودم هلو خوردم توی یه حیوون بود. یه کرم!!!

دخترک:

-منم گیلاس خوردم توش حیوون بود. اونم دوتا کرم! میشه دوتا حیوون!!!!!

گفتم:

-ولی منظور من خربزه بود.

-ولی خربزه که کرم نداره توش!!

-ولی خربزه که کرم نداره توش!!

گفتم:

ببینید خر. بز. اسم دو تا حیوون هست. میشه خربزه.

دخترک و پسرک هر هر هر خندیدند .






نظرات 3 + ارسال نظر
آبگیرِ کوچک جمعه 27 مرداد 1396 ساعت 20:06

سلام ماه شاعر بانوی عزیزدلم
منم خیلی خوابِ رویایی و شیرینمو دوست داشتم ..خیلی .. خیلی..
انشاالله
انشاالله

آبگیرِکوچک سه‌شنبه 24 مرداد 1396 ساعت 00:56

جاااانِ دلم. .شیرین ترین پسرکِ جانِ جاااانِ دنیااااا خدا حفظش کنه
نمیدونین چقدرااااا دلم برای پست با طعم شیرینِ شیرینش تنگ شده بود..
قندترین پسرک مهربونِ دنیا که ماه قصه می‌خونه..ماه..ماه و دلبردنی نقاشی های خوشگل و پر از رنگ و قصه میکشه
این پست ِ شیرین شیرینا رو خوندم و خواب دیدم..مامان خانمی ماه تر از ماه ِ شیرین شیرینا و پسرک جانِ جانِ شیرین شیرینا و صدای شیرین آسی پولیکا و یه حیاط حوض دار ِ پر از درخت.. درخت پرتقال انگار ..
عکس پست چه دلنشینه.. آسمونش. .آسمونش..باد. . وعطر خاکش

سلام مریم جانم.
به به. چه خوابی من که دلم رفت
حیاط و حوض و درخت
انشالله خوابت تعبیر بشه

فاطمه یکشنبه 22 مرداد 1396 ساعت 14:48

راستی، یادتونه بهتون گفتم حیف که کتاب های نشر آموت رو نرم افزارهای کتابخوان ندارن برای فروش؟!
خب، الان چند وقتی هست که خوشبختانه، کتاب های نشر آموت به فیدیبو پیوستند. و من بسی خوشحالم.

یادمه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.