خوشبختی مثل پیدا کردن دوتا گلدان سفالی بلند سفید رنگ توی جاده ی کرج است . حتی مثل پاک شدن لکه های زرد و جرم گرفته ی لبه ی گلدان ها که به قول خانم فروشنده با سیف پاک شدند و انگار از اول هم نبودند .خوشبختی لبخند یکساعته ی عمیقت است از تصور دلبری کردن سانسوریاهای خوشگل توی آن گلدان های بلند .
خوشبختی پایدار نیست . معلوم است که نیست.
خوشبختی می تواند سریع تمام شود، مثل وقتی که یکی از گلدان ها از توی نایلون سر بخورد و بیفتد کف پارکینگ و تکه تکه شود .