پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

ما اینجا داریم می میریم


ما- پری های جنگل -گم شده ایم- سرزمین آدمیزادها-جای عجیبی است-طلاپری- سالا را دوست ندارد -کاش همین حالا -یک تکه خوشبختی کوچک-ته جیب آدمیزادها -بگذاریم و برویم -انگار چوب جادویی- جادو شده- غمگین بودن- اتفاق عجیبی است -ما نمی توانیم- دور از جنگل- و دور از طلاپری- مدت طولانی-دوام بیاوریم-بخندیم - و زنده بمانیم

کلمات مابین خطوط فاصله ، اسم فصل های کتاب ( ما  اینجا داریم می میریم ) است که خود شبیه داستانک است. چند پری جنگل لای زندگی آدمیزادها گیر افتاده اند.چوب جادوی شان گم شده و نمی توانند برگردند به سرزمین ناشناخته ای که از آن آمده اند . آدمیزاد ها غرغرو، چشم تنگ، خودخواه، ولنگار، خشکه مقدس، متعصب، هُرهُری، خطاکار و صاحب تمام عیوبی هستند که ممکن است در احوالات بشری رخ بدهد .

داستان پر از آدمیزاد است. زنان و مردانی که در جامعه ی مدرن و امروزی زندگی می کنند اما گاها درگیر تعصب ها و باورهای قرون پیشین اند  و در کنار آدمیزاد معاصر، که سرشار از المان های آپدیت شده ی امروزی ست، زندگی می کنند . آدمهایی که دستور آشپزی و میزبانی را از اینترنت می گیرند تا توی قیف های آماده، الویه بریزند ، در شوهای خانگی فروش لباس های ترک شرکت می کنند، برای شرکت در انتخابات شال و دستبند بنفش به دیگران هدیه می دهد ، عاشق می شوند و دل می سپارند به تفاله های ته فنجان قهوه ، برای خوش آمد معشوق ، رای شان را عوض می کنند و جلوی چشم او به صندوق می اندازند، نقل بیدمشک می خورند ، عطر کیک و شیرینی و قورمه سبزی شان تمام راه پله را پر می کند، نگران پریدن شوهر خوش تیپ شان هستد، و هرکدام خود را کاملا به رفتار و گفتاری که دارد محق می دانند .

این آدمیزادها، نماد جامعه ی مدرن بشری هستند. جامعه ای که جایی برای مهربانی و عطوفت و مدارا با دیگران نگذاشته و خودخواهی و خودپرستی اش  فردی اش آنقدر فزونی گرفته که عوامل غیر مادی و ماورایی باید به کمکش بیاید. پری های کوچک باید باشند تا خوشبختی های کوچک را ته جیب آدمیزاد ها بیندازند که خوشحالی را ، ولو ثانیه ای و کوتاه، به روح شان هدیه کنند.خواهرها و برادرها به هم رحم ندارند. زن و شوهرها به هم رحم ندارند، هرکدام می خواهد دیگری را تحت کنترل خودش در بیاورد و مانند خودش کند.شکننده و بی طاقند و مرگ خودخواسته را انتخاب می کنند .خنده را گناه می دانند و گریه و اندوه دیگران  برایشان پسندیده تر است . پری ها باید کمک کنند تا روح انسانی آدمیزاد، نمیرد. اما پری ها هم در سرزمین بی رحم آدمیزاد ها دارند می میرند.

ما اینجا داریم می میریم، پر از قصه های تو درتوست از آدمهایی که به دلایل خانوادگی یا اجتماعی، به هم مربوطند .قصه ی فانتزی و غیر حقیقی پری ها ، فضا را به سمت داستان های تخیلی پیش می برد، اما آدمها و خصلتهای خوب و بدشان آنقدر نزدیک و واقعی هستند که وجود پری ها ، مثل دریچه ای رو به آسمان، ضروری می نماید .


ما اینجا داریم می میریم

مریم حسینیان

نشرچشمه






نظرات 1 + ارسال نظر
مریم حسینیان سه‌شنبه 20 تیر 1396 ساعت 12:31

بسیار ممنونم دوست عزیز. خیلی یادداشت خوب و خوشایندی بود .مهرتان را سپاس

به به
زنده باشین مریم حسینیان نازنین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.