پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

وصله ی ناجوری عزیزم. وصله ی ناجور !


آدمهایی را می بینم که به ضرب و زور می خواهند خودشان به به جایی و آدمی وصل کنند. بچسبانند. وصله ی ناجور کنند.

شوخی می کنند. جواب می دهند. مخالفت می کنند. تایید می کنند. مجیز می گویند . بالاخره یک جوری می خواهند توی چشم بیایند بلکه طرفی که برایش تور پهن کرده اند، آدم حساب شان کند و نیم نگاهی  ولو  از سر تفاخر و تحقیر و توسری زدن؛ بهشان بیندازد .توی هر بحث و حرفی ، به جا و نابه جا می پرند وسط . در مورد هرچیزی ابراز عقیده می کنند . برای هر معضلی راه حل دارند . تمام اینها را هم سعی می کنند در مکان عمومی  به خورد مردم بدهند  .مبادا کسی باقی بماند که از میزان استعداد و آگاهی و احاطه شان به تمام مسایل عالم، خبردار نشود .

دلم برای این دسته خیلی می سوزد.

می دانم که خنگ تر از این حرفها هستم که سیاست کاری این آدمها را درک کنم. می دانم که اینها برای رسیدن به هدف بزرگتری دارند اینطوری خرد و خمیر می کنند خودشان را .  می دانم که برنامه ی دراز مدت دارند. راه نان خوردن شان اصلا همین است. اما به این رفتار حقیرانه  می خندم.

خوش ندارم که برای نان ، مجیز کسی را بگویم. خوشمزگی کنم. جوک بگویم. بخندانم. کف بزنم و سوت بزنم ، مخصوصا برای کسی که از دماغ فیل افتاده و فکر می کند خدا جز او را نابغه و دردانه و زیبا نیافریده  . حتی اگر ... ولش کن.

یک وقتی ، نازنینی نصیحتم می کرد که از همکلام شدن با  بعضی آدمها پرهیز کنم.می گفت این آدمها دنبال جلب توجهند. اذیتت می کنند. گیر می دهند. تهمت می زنند، تا حتی اگر شده با دوتا فحش  که بهشان می دهی ، نشان بدهی که داری بهشان توجه می کنی. اصلا بیمار توجه دیدن هستند . شده با فحش. شده با کنتک. شده با نزاع اجتماعی . باید بهانه ی دیده شدن را از این آدمها گرفت. اینها با ندیده گرفته شدن می میرند.

آن روزها حرفهایش را قبول می کردم. از هم صحبتی با این دسته، واقعا ابا داشتم. اما روز به روز که می گذرد، بیشتر درک می کنم که چه تجربه ی نابی را با من شریک شده بود. چه خوب آدمها را شناخته بود. چه خوب این موجودات مفلوک بیمار را تجریه و تحلیل کرده بود.

نظرات 2 + ارسال نظر
s شنبه 17 تیر 1396 ساعت 21:34 http://sj69.ir

همکلام شدن با بعضی آدمها، رو دادن و خندیدن به بعضی از آدما تهش مثه یه سرب داغ میشه که باید بخوریش !!! تو طعمِ اشتباهِ خودتو داری می چشی ...

کلام تون کاملا متین و پسندیده و درست هست.اما هدف این نوشته، چیز دیگری بود.
حکایت آدمهاییه که برای رسیدن به منفعتی، تن به هر تحقیر و خفتی می دن .

The Conqueror Worm شنبه 17 تیر 1396 ساعت 21:04 http://lunacy.blogsky.com/

اینجور آدم ها فقط خودشون رو تحقیر می کنند بازم خوبه انگیزه دارند ادامه میدن تا به هدفشون برسند من باشم تو برخورد اول ترجیح میدم به هیچی نرسم این همه هم تحقیر نشم خوب شخصیت آدم ها فرق دارد.

گفتم که، هدف و برنامه ی دراز مدت دارن و برای رسیدن به نان ، هر تحقیر ی رو قبول می کنن.
اصل همینه که شما هم گفتی. شخصیت آدمها با هم فرق داره.

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.