پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

وظیفه ی مادر


- مهم ترین وظیفه ی یک مامان اینه که صبحها بیدار به و به بچه ش صبحونه بده. نه اینکه روزه بگیره و تا صبح بیدار بمونه و بعدم تا ظهر بخوابه. بعدم بیدار بشه به بچه ش ناهار بده و صبحونه نده!

پسرک این جمله را تقریبا هرروز با مقادیر متنابعی چشم و ابرو و غر غر ، به من می گوید.

امشب می گفت :

-سحری حتما بیدارم کن. می خوام غدای خوشمزه بخورم. اونم مرغ!!!

دوبار با ما سحر خورد و هربار فکش روی میز بود، بس که خوابش می آمد. امشب دوتا داداشا !! گیر داده بودند به اینکه سحر بیدار بشوند و غدای تازه  دم کشیده بخورند .  (معلوم هست که امسال من برنج هایم را برخلاف تمام سالهای قبل  نزدیک سحر دم می کنم یا نه ؟ ) پسرها می گفتند :

-ما ظهر غدای گرم شده نمی خواهیم. غذای تازه ی سحر رو می خواهیم. ما رو هم بیدار کن.

وقت روغن دادن روی برنج که شد، پسرجان، خودش بیدار شد و رفت دستشویی. گیج خواب بود. گفتم:

-سحری بکشم برات؟

منگ خواب گفت:

-نه. میرم بخوابم

از در اتاق برگشت توی مطبخ و گفت:

-حالا یه نصف کفگیر بکش برام.

نصفه کفگیرش شد یک پرس پر و پیمان . سراغ پسرک هم رفتیم. اما بیدار نشد. اصلا بیدار نشد. حالا فردا صبح دوباره رسالت مادرانگی را به من یادآوری می کند که باید بلند شوم و صبحانه آماده کنم، نه اینکه تا صبح بیدار باشم  و تا ظهر بخوابم . به بچه ام ناهار بدهم

0

ناگفته نگذارم که امروز بیدار شدم و به زور صبحانه به خوردش دادم.  خامه و کره و پنیرو عسل که صبحانه نیستندو توی این یخچال هم که چیزی برای خوردن پیدا نمی شد.

بله ما هنوز خوراکی ، کیک ،و غیره نخریده ایم!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.