پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

دوستِت دارم خب!


-بیایین می خوام باهاتون درد دل کنم. از من نه رنجشی به دل بگیرین نه ناراحت بشین. اگه هم رنجیدین حلالم کنید. چون من خیلی شما رو دوست دارم. بخدا جدی می گم. دروغی هم ندارم. من جای مادربزرگ شما. باید حلالم کنید. وگرنه من خوابم نمی بره.


-         ( به جای فکرهای توی سرم، شکلک می گذارم )


- اصلا از همون اولم که من شما رو دیدم، از همون چند سال قبل، هربار نگاه تون می کردم ، می گفتم عجب خانوم باوقار و باشخصیتی. عجب خانوم شخیصی. عجب خانوم محترمی . من شما را دوست داشتم .بخدا. الانم دوست دارم. پس... نباید از من ناراحت باشین. نباید از من رنجشی داشته باشین.


-        


-ببین خانوم فلانی... اونقد که من شما رو دوست دارم ، هیچ کدوم از آدمهای اینجا رو دوست ندارم. اصلا محبت من رو جایی نمی تونن پیدا کنین. شما رو نمیدونم. اما من خیلی شما رو دوست دارم. بخدا!!! قدر این دوست داشتن رو باید بدونین!!


-  


--شما باید بمونین. نباید منو تنها بذارین. اگه من جسارت کردم اومدم به شما فلان چیزو گفتم...منظوری نداشتم که. من دوست دارمتون. نباید ناراحت بشین که. چون نمیدونین ... من شما رو دوست دارم. دفعه ی بعدم که گفتم ، دیگه دخالتی نمی کنم. فقط خواستم یادآوری کنم. سری پیش هم که دیدین سوءتفاهم بود. اصلا موضوع بچه ها بودن . نباید دلخور بشین که. هربار هم چیزی پیش بیاد باید یادتون بیاد که من خیلی شما رو دوست داشتم و دارم. نباید دلخور بشین.



-


-باید بمونین. مگه من میذارم برین؟ باید بمونین. باید ها!!! چون من شما رو دوست دارم. اصلا گل پسرهاتونم که دیدم یه جوری شیفته شون شدم که مطمئنم از مادری مثل شما، پسرایی به اون خوبی و آقایی برمیاد. نه از کس دیگه. پس حالا که من اینقدر شما رو دوست دارم ، به خانواده ی شما احترام میگذارم؛ نباید برین. باید بمونین. به همسرتون هم سلام برسونین . ازطرف من..نه از طرف خودتون..از طرف من بگین که باید اینجا بمونین!!


-



*


دوست ندارم موضوع را باز کنم و از مسایل کاری  که لابد برای همه پیش می آید، حرف بزنم. حتی یادآوری اش آزار دهنده است.. الحمدلله دارم خلاص می شوم. به همینش می ارزد.

فقط نمی دانم چرا این روزها ملت اصرار دارند از زمین و  هوا  و دریا و خشکی ،  دوست داشتن شان را توی سرم کوبند و منت سرم بگذارند که من و بچه هایم را دوست دارند و به پاس این نعمت بزرگ ، من غلط می کنم که از رفتارهای غیراخلاقی و نکبت ،  برنجم و ناراحت بشوم و  بخواهم کنار بکشم.

خدایا ... خودت ظهور نمی کنی یک وقت؟ واجب  شده ها!

آدمهایت بدجوری دارند وانمود می کنند به چیزی که نیستند.



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.