پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

عید ما، نوروز ما...


از دیدن و خواندن جوکهایی که در مورد دید و بازدید عید و عذاب آور بودن  مهمانداری و ... گفته می شوند، دلم گرفت. حالم بد شد. از اینکه مهمان به پسته ها پاتک می زند ، شیرینی ها را نیم خورده می گذارد،  دستشویی می رود و چاه را پر می کند و ...

اگر دل ِ رفت وآمد کردن را نداریم پس این همه پز خرید عید و آجیل و خانه تکانی  و غیره برای چیست؟ مگر قرار نیست چشم هم را در بیاوریم از بهتر بودن خودمان و مایملک مان؟؟ همه ی اینها برای خودمان است ؟ خب بنشینیم توی خانه ی دربسته و به کسی کاری نداشته باشیم. اگر قصدش را داریم هم که این همه درفشانی  و غر غر کردن  برای چیست؟

همین جوک ها سیر تغییرات  شخصیت و مسلک  اجتماع مان  را نشان می دهد. نشان می دهد که چطور از ملتی که به مهمان نوازی و مردم داری مان مباهات می کنیم، تبدیل شده ایم به موجودات کینه توز و حسود و بیچاره ای که تاب یک لیوان چای خوردن مهمان را توی خانه مان نداریم و چرتکه می اندازیم ببینیم برای گوشت شام امشب فلان قدر پول داده ایم  پس مهمان کوفت و درد بخورد که ما را به خرج انداخته و غلط می کند که پایش را هم دراز کند و پسته هم بخورد!

جوک ها خود خود ما را بهمان نشان می دهند. خصوصا جوک های اجتماعی صریح و بی پروایی که این یکی دوساله، فراگیر شده اند. جامعه ی به شدت بیمار و در حال احتضاری که در یک  پز ظاهری گیر کرده اند و جرات ندارند خودشان باشند. رو در رو خوش و خرم هستند و پشت سر، ناله و نفرین دارند برای بقیه.



- حرفم در مورد توان مالی صاحبخانه و کمر شکن بودن خرج و مخارج نیست، که آن هم موضوعی جدی و قابل بحث است. در مورد آداب اجتماعی و مرام انسانی حرف می زنم.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.