پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

من از یادت نمی کاهم

مهدیه، دخترک با استعداد سال قبلم، عکس خبر نامزدی جلال را روی پروفایل قبلی تلگرامم دیده. پیام داد و تبریک گفت و سوال کرد:

-خانوم...کیا اومده بودن؟ میشه اسم نویسنده هایی که اومده بودن رو بگین؟

اسم ها را تا جایی که یادم هست و از روی عکس ها و خبر ها بهش می گویم.

می نویسد:

-وای خانوم..از الان دار خودمو اونجا تصور می کنم. دارم فکر می کنم چند سال بعد من هم روی اون سن می ایستم و می رم بالا و اینایی که گفتین رو می بینم.

-انشالله. چرا که نه.

دوم راهنمایی ،خانم محمد صالحی دبیر ادبیاتم بود. نمی دانم از چه چیز روخوانی ام خوشش آمده بود که همیشه و هرجلسه، روخوانی از روی درس را به عهده ی من می گذاشت. یک بار افسانه مجبورم کرد که بروم نفر وسط  میز آخر بنشینم. گفت: تو از بس جلوی چشم خانوم هستی ، بهت میگه روخوانی کن. برو اون ته بشین تا نبیندت.

مجبورم کردند بروم ته بنشینم.

خانوم محمد صالحی که وارد کلاس شد و نشست سرجایش، اول به جایی که همیشه می نشستم نگاه کرد و بعد بدون اینکه جاهای دیگر را نگاه کند، اسمم را صدا زد و گفت: سراوانی ...از روی درس جدید بخون.

افسانه برگشت سمتم و با انگشت اشاره  روی گلوی خودش خط راست کشید. یعنی می کشمت!

اینها را که از مهدیه نوشتم، یاد خانوم محمد صالحی و محبتش به خودم و خط بغایت زیبایش افتادم.  نمی دانم سالها بعد، مهدیه هم  مرا با یک لبخند و خاطره ی خوش به یاد خواهد آورد یا نه؟




- مثل آدمی که دارد به آخرین تخته پاره ی روی موج چنگ می اندازد، هی مینویسم اینجا. پشت سر هم. شاید روزهای زیادی ناچار باشم اینجا را فقط نگاه کنم. فقط نگاه!


نظرات 3 + ارسال نظر
ایمان دوشنبه 27 دی 1395 ساعت 09:44

هی بد نیستم
ممنون

ایمان یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 07:59

سلام ابجی پری

سلام. احوال شما؟

آرمناک.آرشا جمعه 24 دی 1395 ساعت 12:06 http://mnbvcxz63.blogfa.com/

سلام

روز آدینه بخیر
ان شاالله که استراحت کنی خوب میشد .
زود نوشتن رو کنار گذاشتین ؟
پس:

آمدیم
نبوید
رفتیم

سلام. ممنون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.