پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

پاییز از پاهایم بالا می رود

دختری جوان همراه سایه اش وارد یک روستای دور افتاده می شود. او با سِمَت مدیر آموزگار مدرسه ی متروک روستا ، آمده و بیشتر از ممانعت پدر و مادر و اطرافیان،برای رفتن به این روستای دور از دسترس،  این سایه ی مرموز اوست که راهنمای زندگی اش است.سایه از ابتدای زندگی همراه او بوده. تا جایی که نمی داند  سایه ، سایه ی اوست یا خودش سایه ی آن سایه.

شباهت بیش از حد ظاهری و رفتاری دختر با خاله ی جوانش که  سالها قبل در شانزده سالگی ،ناگهان و به طرز مشکوکی گم شده و هیچ اثر و نشانی از او به دست نیامده باعث شده که از کودکی مدام با خاله ی گمشده مقایسه شود. با اسباب بازی های او بازی کند و لباس های او را بپوشد. او سایه ای از ناهیده ی گمشده است. حتی اسم او را یدک می کشد.

در روستا مردم با تعجب به او نگاه می کنند و به صراحت به شباهت میان او و دختری به نام ناری که در روزگاران گذشته در این روستا زندگی کرد و ناپدید شد اشاره می کنند. ناری لال بود و به سختی اسمش را به آنها فهمانده بود. سرهنگ او را پیدا کرده بود و به او پناه داده بود و در نهایت خبر از گم شدنش داده بود. ناهیده در خانه ی مخروبه ی به جا مانده از سرهنگ ، که دهاتی ها اسمش را خانه ی ارواح گذاشته اند، مستقر می شود. مردم معتقدند از خانه صدای ناله و گریه می آید، بس که ناری در آن خانه با زبان بی زبانی ناله کرده و ضجه زده. .سایه، و  ناهیده ی آموزگار با کنجکاوی و کنار هم گذاشتن ماجراها و آدمها ، رد پای ناهیده ی گم شده ی  سی سال پیش را در آن خانه ی متروک پیدا می کنند و  سرانجام گویی با پیدا کردن اسم کنده شده ی  ناهیده پشت در اتاقی که ناری در آن زندانی می شد، روح ناهیده ی گم شده آرام می گیرد و ناهیده ی آموزگار می تواند رها از سایه های همیشگی برای عشق و زندگی آینده اش تصمیم بزرگی بگیرد.

عشق سیاه و ناکام سرهنگ به مامان جان، قبل و پس از شوهر دار شدن مامان جان ( مادربزرگ ناهیده ی آموزگار) ، انتقام چرکینی را رقم می زند. او بعد از دزدیدن ناهیده ی لال، او را به این روستای دورافتاده آورده و ابتدا به مهربانی و شفقت و بعد با خشونت و تعرض  سعی در به دست آوردن او می کند.

زن های آبادی قصه های دردناکی از اذیت و آزارهایی که سرهنگ به ناهیده روا می داشت، برای تعریف کردن دارند.

ناهیده ی آموزگار عاشق سمجی دارد که به پشتوانه ی ثروت و  اسم و رسم و اصالت خانوادگی ، مورد تایید خانواده است اما دخترک مردد در تصمیم گیری ، در روستا به پسری برمی خورد که شاعران و نویسندگان صاحب نظر معاصر را می شناسد و حتی نمایشنامه نویسی می کند..

پاییز از پاهایم بالا می رود یک شاعرانه ی سرشار از عشق است. ترکیبی از  عشقهای بی دلیل، عشقی منتقم، عشقی سودایی، عشقی  پس زده و عشقی عاقلانه که نویسنده با در هم تنیدن زمان و مکان و آدمها در پاییزی پر برف و سرد که دسترسی به روستا را غیرممکن می کند، ارتباط میان آن عشق ها و ناکامی ها را معلوم می کند. نویسنده شخصیت ها را از چشم سایه ی ناهیده می بیند ، برایشان تصورات مخصوص به خودش را خیال پردازی می کند و به میل خودش گذشته و آینده ی آنها را می نویسد. سایه مثل یک ناخودآگاه هوشیار، آدمها را کنار هم می نشاند و رابطه ی بین آدمهای گذشته و حال را پیدا می کند. سایه نیرویی فراتر از خیال است. نوعی شعور لدنی است . هم اوست که  وقت سوهان کشیدن به قفل پستو، ناهیده را تشویق می کند و وقتی رازها از پرده بیرون افتاد، آرام می گیرد به تماشای ناهیده.


پاییز از پاهایم بالا می رود

لیلا صبوحی خامنه

نشرچشمه



نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.