آخر شب، یک فیلم رمانتیک. گریه و گریه و گریه. تا جایی که سرم درد بگیرد.
بیرون آمدن از سوگواری و پیدا کردن سررشته ی زندگی کار خیلی خیلی سختی است. مخصوصا اگر عاشق کسی باشی و تمام لحظات خوشت با او ساخته شده باشد. مخصوصا اگر خنده های از ته دلت با او بوده باشد. رویاهای فانتزی ات با او مرور شده باشد. کابوس هایت را او مرهم بوده باشد.
اینکه چرا اینقدر با این فیلم برانگیخته شدم و گریستم، برای خودم روشن است. احساساتی ام. برای عشق احترام و اهمیت خیلی زیادی قائلم و به صداقت و خلوص رابطه ی بین آدمها به شدت معتقدم. حتی وقتی می دانم همه ی اینها فقط مال فیلم ها و داستان هاست.
برای ترمیم جراحت دلم از قضیه ی تدفین مفتی ِ پست قبل و تاثیرات غم انگیز فیلم، نیمه شب سراغ یک بسته پفک چرخی رفتم. می دانستم حالم را بهتر می کند و تو ( ما ادریک تاثیر الپفک ؟؟؟ ) . گریه می کردم و چرخی های نارنجی را می خوردم. بسته تمام شد اما گریه هایم نه! سعی کردم به موقعیت کمیک خود بخندم اما بیشتر گریه ام گرفت.
نخند!
زنی که پفک می خورد تا اندوه عظیم دیدن یک فیلم عاشقانه را تقلیل بدهد، خیلی هم فکر کردن دارد. نخند!!!!
اسم فیلم : ps : i love you
یکبار توی عمرم تشخیص دادم آقاهه ی توی فیلم خاویر باردوم است. آن هم جفری دین مورگان از آب در آمد! یعنی چی که این قدر شبیهند؟؟
ای وای چه فیلمی بسیار عالی
چه خوب که خوشت اومد