پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

مفت

به هم ریخته ام. خیلی. چیزهایی هست که اصلا ربطی به تو ندارد. اصلا هرکسی هم که بشنود پوزخند می زند و پشت چشم نازک می کند و شاید توی دلش دوتا حرف کلفت هم بارت کند  که ( به تو چه)، اما ، آدم را پریشان می کند.

چندسال قبل زنگ زده بودند که : فلان  شخص مرد. ( فوت کرد. مرحوم شد یا این دست حرفهای سوسولی نه... مرد! همین! ). شماره ی فلانی رو بده کارش دارم.

شماره را گرفتند و کارشان این بود که ( آیا فلانی با توجه به محل کار که شهرداری باشد، آشنایی برای فرستادن آمبولانس مفتی!!! (باز هم رایگان و کم هزینه و اینها نه، مفتی! ) دارد یا نه. فلانی  و فلانی تر، مبلغی روی هم گذاشتنذ و هزینه ی آمبولانس را دادند و تا مدتها حرف شنید که بلد نبود یک آمبولانس مفت گیر بیاورد. پس این همه سال توی شهرداری بوده که چه!

شخص متوفی  نسبت نسبی نزدیکی  هم با بازماندگان اهل حساب کتاب داشت.

چند روز قبل دوباره زنگ زدند. پسرجان گوشی را برداشت. دوباره شماره خواستند. حتی اسم شان را هم معرفی نکردند. فقط گفتند از کدام خانواده اند.شماره را گرفتند. چند ساعت بعد کاشف به عمل آمد که پدر  یکی از اعضای خانواده، مرحوم شده و فلانی از آنجا که مشغول کار در شهرداری ست، مسلما بلد است چطوری برای خرید قبر تخفیف حسابی بگیرد.اگر مفتی هم باشد که چه بهتر. به هرحال این همه سال توی شهرداری بوده که چه!

من حق ندارم مردم را قضاوت کنم که چرا دنبال آمبولانش مفتی و قبر مفتی هستند. که چرا برای داشتن و نداشتن این مفتی ها آدمهای دیگر را نردبان می کنند و وقتی ناکام می مانند، دهان باز می کنند به خوشبو کردن اطراف، شاید درست در همان لحظه که مرحوم از دنیا رفته، تمام مال و منال شان از بین  رفته و حتی یک پول سیاه نمانده که خرج کفن و دفن کنند، شاید هزینه های بیمارستان و ... آنقدر زیاد شده که دیگر خرید قبر و اجاره ی آمبولانس، کاری  فئودالی و شاهانه محسوب می شود، شاید ناگهان تمام حساب های سپرده مورد اختلاس قرار گرفته، شاید تمام دارایی های منقول و غیر منقول ، در یک ورشکستگی عظیم از دسترس خارج شده، شاید همه ی اینها اتفاق افتاده ، اما باعث می شود بهم بریزم وقتی ببینم آدمها برای مرده های خودشان احترام قائل نیستند. حرمت قائل نیستند. مرده که مرد، دیگر تمام. چه بهتر که حتی شهرداری بیاید جمعش کند و ببرد. بدون هیچ هزینه ای.اصلا چرا باید برای کسی که مرده یک ریال اضافه خرج کرد؟ مرده که مرده. پول خودش بود که بود. حالا که جزو ماترک است و این همه میراث خور.

ناهار کوفتم شد. آنقدراز سنگدلی و نمک نشناسی آدمها رنجیدم که هنوز بعد از چند روز حالم خراب است.

خاک بر سر این دنیا که اینقدر بدوی  فکر کنی برای رفاه خانواده ات باید جان و ایمان بدهی و آخرش بازماندگان دنبال آمبولانس و قبر مفتی  باشند و اگر بهشان نرسیدند جلوی غسالخانه غمگین عرض کنند که: متاسفانه پول قبرو نقدی دادیم رفت!!!ای کوفت شون بشه!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.