پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

یتیم

دخترک وسط درس دادن و تکرار بقیه دخترها هی گفت:

-تیچر...؟ تیچر...؟

گفتم:

-وسط درس دادن، حرف نداریم!

-چشم!

دخترها ی کم سن و سال، با اینکه هی ( چشم ) می گویند، اما زود فراموش می کنند و هی صدات می زنند و هرکدام هم حرف واجب دارند!

آخر کلاس گفت:

-تیچر ... فیلممو بیارم براتون ببینین؟

-فیلم چی؟

-فیلم خودم تیچر...

-خب فیلم چی؟

-فیلم خودم دیگه!

-اسم فیلم خودت چیه عزیزم؟ من که نمی دونم فیلم خودت چیه؟

-تیچر..آخه ما فیلم سینمایی بازی کردیم.فیلم خودمونو میگیم.

-جدی؟ اسم فیلمت چیه؟

-تیچر..یتیم خانه ی ایران؟

-واقعا؟

-بله.

چه خوب. آفرین. باریکلا. پس هنرمندی!

ذوق زده و محجوب می خندد. می پرسم:

-چه نقشی بازی کردی؟

-تیچر...یتیم!

کلاس روی هوا می رود. همه می خندند. بلاانقطاع و بلند بلند! لابای بلبشو، ذخترک می گوید:

-تیچر...بابامونم بازی کرده. پدرت چه نقشی بازی کرده؟

-آفرین به این خانواده ی هنرمند.

دخترک باز می خندد. ذوق و هیجان توی چشم هایش برق می زند. یکی از دخترهای ریزه میزه می گوید:

-تیچر ... عموی منم سریال بازی کرده. توی معمای شاه بازی کرده. نقششو نمیدونم.

دخترک اولی می گوید:

-تیچر... چون قیافه ی بابامون ترسناکه، توی فیلم بهش نقش قلچماق دادن!

کلاس می ترکد و دخترکها حالا نخند کی بخند. وقت خداحافظی ست. دخترک هی قول می دهد سی دی فیلمش را بیاورد تا ببینیم.





نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.