پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

مامان...خیلی مامان !

امسال هم یک گروه تلگرامی داریم با مادرهای  کلاس سوم دبستان. همکلاسی های پسرم.

خانم معلم از همان اولین جلسه با اولیا، از دادن شماره تلفن و همراهی با گروه تلگرامی  ابا کرد. می گفت تجربه ی بدی دارد.  گویا مادرهای سال قبل وقت و بی وقت تماس می گرفتند و از شکایت بین بچه های کلاس  تا مشکلات بین مادر و فرزند و حتی اختلافات زناشویی شان  برای خانم معلم درد دل می کردند.قرار شد یک نفر نماینده مامان ها باشد و رابط میان مادرها و معلم.

یک مامانی داریم که رسیده و نرسیده سوال می کند:

-خانوما تکلیف امروز بچه ها چیه؟

نیم ساعت بعد خودش شکلک سوال و تعجب می گذارد. نیم ساعت بعدتر شکلک عصبانی می گذارد. نیم ساعت بعد می آید و یک پاراگراف بداخلاقی و تندی می کند وی می رود. مثلا می نویسد:

-واقعا که! خیلی بی خیرین! خجالت نمی کشین سوال منو جواب نمیدین؟ روتون میشه یه آدمو بلاتکلیف بذارین؟ مگه چی خواستم ازتون؟ حقا که خیرتون به کسی نمی رسه.یع خرده یاد بگیرین دست به خیر باشین. واقعا که.

غروب که  لابد مادرها فارغ ترند و آزاد تر، یکی یکی آنلاین می شوند و هرکدام به نوعی واکنش نشان می دهند. بعضی ها با شکلک تعجب یا ناراحت بعضی ها هم با مهربانی سعی در دلجویی دارند.

همین مامان، هرورز..هروز ، ها ، از سنگینی تکلیف پسرها شاکی است.

-پسرهای عزیز کرده مونو نفرستادیم غیر انتفاعی که خانم معلم اینطوری آزار و اذیت شون کنه

-این خانم معلم هم شورشو درآورده ، چه خبره این همه تکلیف؟ من که نمیذارم پسرم این همه رو بنویسه. دست بچه م می شکنه. اگه دستش کج و کوله بشه خانم معلم میاد جواب بده؟

-اَه..باز کاردستی. چه خبره؟ معلومه خانم معلم  خودش عقده ی کاردستی داره که این همه کاردستی دستور میده. یه روز ساعت درست کنید. یه روز مکعب، یه روز خط تقارن. چه خبره؟ من که همه رو خودم درست می کنم. اسم خودمم روی کاردستی می نویسم. واقعا که. این همه کار از یه بچه ی نُه ساله خوستن چه معنی ای داره غیر از عقده ای بودن؟

-پسرم خوابش میاد. من که نمیدارم مشق های امروزشو بنویسه. اگه هم خانم معلم بخواد تنبیه ش کنه میرم جلوش وای می ایستم.

-مامانا شماها خیلی بی تفاوتین. مامان هم اینقدر بی رحم؟ خجالت بکشین. داره بچه های شما رو هم آزار و شکنجه میده. پاشین همه با هم بریم مدرسه حق شو بذاریم کف دستش. باید بفهمه با کیا طرفه.

-الهی خدا بگم این خانومو  چیکارش کنه. ساعت یازده و نیمه رسیده خونه. دارم گروهو می خونم می بینم این همه تکلیف ریاضی و مشق دارن. چرا اینقدر احساس مسئولیت نداره که ببینه بچه ها تکلیفا رو یادداشت کردن یانه. پسر من هیچی یادداشت نکرده. منم فکر کردم امروز اصلا مشق ندارن. رفتیم بیرون. الان من چیکار کنم؟ هیچی ننوشته. فردا همینطوری می فرستمش مدرسه. بخواد حرفی بزنه، خودم جلوش در میام.

-گفته سه شنبه باید صبحونه ببرن؟ یعنی چی بابا؟ کثافت کاری راه بندازن که چی؟ اگه بریزه رو لباساشون  چی؟ اگه چاقو فرو بره توی چشم و چالشون چی؟یعنی زن به این بزرگی اینقدر فکر نداره که صبحونه بردن چقدر دردسر داره؟

و....

و....


مطمئنم اگر این مامان را ببینم حتما می کشمش!

-درورد و تحیات بر خانم معلم که از همان اول نخواست با مامان ها همگروهی باشد

-دردو و تحیات به آن مامان نماینده که اینها را می شنود و با مهربانی و دلجویی جواب می دهد

-دردو و تحیات بر من  که خودم را کنترل کرده ام  و هنوز از گروه  مامان ها بیرون  نیامده ام


این آخری از همه شاق تر است بخدا!



نظرات 2 + ارسال نظر
بازم من(دانشجو) سه‌شنبه 27 مهر 1395 ساعت 20:36

سلام خیلی جالب بود واقعا کاش مادرا بدونن معلمای طفلی چی میکشن از دست بچه ها، که بماند از بعضی از مادرا هم....


کاش
کاش

آبلوموف دوشنبه 26 مهر 1395 ساعت 23:32 http://ablomof.blog.ir

واقعن خدا صبر بدهاد !
امروز عصر در جلسه ی اولیا و مربیان شرکت کرده بودم. واقعن اوضاعی بود ...

یعنی طیفی از تمام اولیا در تمام رده های سنی بچه ها

خدا صبر دهاد

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.