پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

جلبک

بُنشاد سروری به جز اسم زیبا و خاصش هیچ چیز قابل توجه و دوست داشتنی ای در زندگی ندارد. در تمام چهار فصل کتاب، بی اعتنا به قوانین جهان هستی، آدم ها و رفتارهاشان را با بی قیدی خصمانه ای نقد می کند. فرقی نمی کند آدم مورد نظرش مادر و خواهرش است یا پسر شکم گنده ی موفرفری ای که عاشقش شده.

او دانشجوی تئاتر است و برای تامین شهریه ی دانشگاه توی تولیدی لباس دنبال سوراخ ها و زدگی های لباس می گردد تا آنها را با چسب پرکنند و بفرستند توی بازار. حمید آقا صاحب تولیدی معتقد است زندگی یعنی سوراخ و شاید بخاطر همین عقیده است که بعد از پی بردنِ اتفاقی بنشاد به رابطه ی پرخطر او و شماره ی صفر  ( که ارشد تولیدی است) توی اتاق راه پله ، سوراخ بزرگتری توی زندگی این دختر جوان درست می کند و به بهانه ی رد کردن سوراخ های لباس، او را اخراج می کند.

بنشاد از شادی فقط اسم ریشه دارش را یدک می کشد. هرگز در زندگی اش شادی نکرده. مرگ پدر معتاد و زندگی فقیرانه با مادری خانه نشین که چشم به درآمد دختر بزرگترش- بُژنه-  دارد و مدام در حال چک کردن هزینه هایآب و برق و تلفن و خورد و خوراک و ... است، جایی برای شادی باقی نمی گذارد.

بنشاد حتی حس عاشقی کردن را هم بلد نیست تجربه کند.گویا اصلا به تمام دل نداده ، بلکه همراه بودن با پسرک را نوعی اثبات وجود می بیند.. در تمام جملاتی که امیر را توصیف می کند او را با عیوب بزرگی که قابل انکار نیست، توصیف می کند. عشقی که از بازی کردن با محتویات بینی امیر در امتداد خط نور دستان بنشاد شروع شده و تا تفویض بکارتش به امیر که با زیرکی به داستان کوتاه خواندن با هم، تعبیر می شود. امیر از بالا به بنشاد نگاه می کند. با پرسیدن سوالاتی که جوابی ندارند؛ او را تحقیر می کند. یاد نگرفتن آدرس ها، بی اطلاعی از سبک های داستانی و هرچیز ساده ای را که با سکوت عمدی بنشاد همراه می شود، دلیل خوبی برای افاضه ی فضل اوست. امیر کلکسیونی از اشیای دخترانه دارد. گل سر،سنجاق سینه،  لنگه گوشواره، انگشتر و ...  . بنشاد اینها را دیر می فهمد اما همچنان در چنبره ی یک وابستگی بیمارگونه ، هنوز می خواهد با امیر داستان کوتاه بخواند.

فقر در زندگی خانوادگی اش بیداد می کند. بنشاد ساعتها بعنوان مدل جلوی گرافیست های مبتدی ژست می گیرد و بازنویسی رمان های قدیمی عامه پسند را برای کسب درآمد تقبل می کند و از به هم چسباندن تکه های کتاب های مردم داستانی چهل تکه و جدید درست می کند و تحویل ناشر نان به نرخ روزخور می دهد.   خواهرش در بیمارستان، نخ های بخیه را می دزدد و از طریق مادر در بازار آزاد می فروشند تا خرج زندگی شان کنند.

همه ی افراد خانواده زندگی جلبک گونه ای دارند و فقط در محدوده ی خورد و خوراک و پوشش اولیه ، گرد هم می چرخند. امیدی به بهتر شدن اوضاع ندارند و نمی توانند از پس خرج های اضافی بربیایند.

جلبک یک رئالیست اجتماعی  با رویکردی اگزیستانسیالیستی به طنز سیاه است. کمبودها و مشکلات جاری در  زندگی قشر غالب اجتماع ، در برهه ای که تقریبا تمام جهان در بحران اقتصادی غرق شده، از زاویه دید یک دختر جوان که به شدت به عرض اندام و یک زندگی شاد و بی دغدغه نیاز دارد، بیان می شود.

بی تفاوتی غریب بنشاد به وقایع اطرافش، شبیه نوعی بی حسی موضعی نسیت به درد است. شبیه سِر شدن از درد زیاد. برایش مهم نیست که سرش را توی گردن فرو ببرد تا قدش از قد امیر بلندتر نباشد و امیر این را نفهمد و او را برای آهسته راه رفتن شماتت کند. آسودگی بعد از باد معده عمیق تر از عاشقی و عواطف فیمابین خانوادگی ست. خدا فقط توی کمد دیواری عمیق و بزرگ اتاق هست و فقط به این درد می خورد که نوزده اسفند کاری کند که دخترک مثل خودکار قرمزِ سر و ته مانده، جوهر قرمز نشتی بدهد و ترس از بارداری را زائل کند.  از احتمال مرگ مادر و خواهر، طوری حرف می زند انگار که بخواهد لباس عوض کند. حب تریاک یادگار پدر تنها چیزی است که او را در هجوم اندوه، تسکین می دهد.

در این نوع زندگی دزدی رذالت نیت بلکه راهی است برای برطرف کردن نیازها. دزدی بژنه از بیمارستان، دزدی بنشاد از آقای قاف که به او اعتماد کرده و برگه ی دستنویسش را به او سپرده تا به ناشر تحویل دهد. دزدی از رمان ها و داستان های مردم برای خلق یک رمان جدید. دزدیدن کلید امیر و بی اجازه وارد شدن به خانه اش. کیفیت دزدی متفاوت است اما در ماهیت، همه یکی هستند. دزدی با خیال راحت از حقوق مسلم دیگران برای رفع نیازهای خود.

زبان کتایون سنگستانی ، آسان خوان و روان است. شرح دغدغه های یک دانشجوی تنگدست تئاتر و امیدها و ناامیدی های خاص این رشته، تلفیق دانش ادبیات نمایشی با لایه های زندگی واقعی شخصیت های قصه، از جلبک، ترکیبی خواندنی و قابل اعتنا می سازد. داستانی که علیرغم تلخی و گزندگی، تحسین برانگیز است.


جلبک

کتایون سنگستانی

نشرچشمه

نشرچرخ




نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.