پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

امان...

هی نخواستم چیزی بگویم و غر نزنم. هی خواستم سکوت کنم و به روی خودم نیاورم. اما  آخه لامصب... سرما پیرم را در می آورد.

از خیلی سال پیش تر سرما دشمنم شده. از پاییزی که پسرجان هنوز یکسالش نشده بود و بیماری ویروسی گرفت و چند روزی توی بیمارستان بستری شد. از ترس و بی تجربگی  آنقدر گریه می کردم که دکتر آنکال  اطفال مدام مسخره ام می کرد و می گفت : کاسه بیارم اشکاتو جمع کنیم؟

تا سال ها بعد، پاییز ترس و خوف توی جانم می انداخت. فکر می کردم پسرم باز بیمار می شود و این بار محال است که جان سالم در ببرد.

آخ...سرما... سرما...!

سوز از نوگ انگشتان یا ساق پا شروع می شود و نرم نرم می آید تا توی زانو. می سوزاند ها! بعد وحشیانه تا لگن پیش می رود و رسما فلج می کند آدم را. چاره ای ندارد. نه دارو نه درمان. فقط باید مراقب باشی که سردت نشود. یعنی تا خنکا را حس کردی پاها را گرم نگه داری که سرما وجودت را به درد نیندازد. می توانی از انواع زانوبند های پشمی و کشی، جوراب های حوله ای و تو کرکی و پشمی، پاپوش های ضخیم و رو بسته و پتوی بچگی های پسرکت برای گرم نگهداشتن پاهایت استفاده کنی. می توانی از خارش رد کش زانوبند و جوراب کلافه شوی ولی آن را به تحمل درد ترجیح بدهی.

درد مثل خواندن این نوشته ها آسان نیست. اصلا نیست.

از کمر به پایین هم درد داری هم در حال انفجاری.

این چند وقته پا درد امانم را بریده !


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.