پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

برش گردون

بیشتر از ده سال قبل، پانزده سال یا بیشتر، یکی از آشناها هروقت منو می دید می گفت:

-اَاَاَاَه... بخاری تون هنوز به راهه؟؟ الان اردیبهشته ها!!! ما همون اسفند، با خونه تکونی جمعش کردیم. جمعش کن بابا

گاهی هم می گفت:

-پروانه؟؟؟... هنوز مهرماهه. کو حالا تا سرما. این آستین بلند چیه پوشیدی؟ وای ببینش...اون لباس کلفته هم نکنه مال توئه  اون گوشه؟؟ واقعا سردته؟ یه چیزیت هست ها!!

سالها بعد، بقول خودش به دلیل رژیم های سخت مکرر، توان عمومی جسمیش کم شد و حتی توی تابستون گرم، نمی گذاشت کسی کولر روشن کنه. بلافاصله یخ می کرد و سرما به شدت عصبیش می کرد.

من اما سرمایی بودنم یه جورایی کمتر شده بود. طوری که زمستون ها دیگه دو سه تا لباس روی هم نمی پوشیدم و بعدش یه بافتنی ضخیم و روی همه ی اینها پالتو، تا جرات کنم برم بیرون. توی خونه فقط بعد از زدن کرم جی به پاشنه ی پام، پاپوش می پوشیدم و بافتنی هایی که برای خودم می بافتم، رسما دکوری بود و کمتر استفاده می شد. حتی به اون درجه از خوشبختی رسیدم که زمستان پارسال و سال قبلتر، با ژاکت بافتنی و نه پالتو، بیرون می رفتم.تمام این تغییرات شگرف و دوست داشتنی در طی بارداری پسرک برام اتفاق افتاد. از وقتی نفسم تنگ می شد و هوا کم می شد و گر می گرفتم و تاب لباس گرم پوشیدن توی زمستونِ بارداری رو نداشتم، کم کم سرما هم از جونم رفت و کمتر آزارم داد. تعجب آور بود، حیرت انگیز بود، اما من می تونستم توی زمستون هم تی شرت بپوشم و نمیرم. می تونستم پاپوش بافتنی نپوشم و زنده بمونم!

سرمای زودهنگام امسال اما، همه ی معادلات دلبرمنو به هم ریخت. دوباره به همون شدت سرمایی و طفلکی شدم. همه میگن خنکه اما من مطمئنم که  سرده، یخه، چون دارم می میرم از سرما.جوراب ضخیم می پوشم. سویشرت می پوشم. زانو بند پشمی می کشم روی زانو.پتو دور خودم می پیچم و راه میرم و بار هم سرماه. سرد نه، دارم یخ می زنم. پسرک رو صبح ها با بافتنی می فرستم مدرسه و در مقابل ( نمی پوشم..سردم نیست) گفتن هاش، مقاومت می کنم. پسرجان باید حتما لباس گرم تنش کنه وگرنه نمیذارم سطل زباله رو ببره پایین. و هنوز سردمه. همیشه گفتم اگه بنا باشه دو تا چیز مسخره منو بکشه یکی سرماست یکی هم ...( نه نمی گم)!

احتمالا اون بارداری نوعی گارانتی فیزیولوژی داشت که دیگه منقضی شده و کار نمی کنه.بازم خدا جون دم شما گرم که  حدود ده سال گارانتی تون کار کرد و راحت بودم. اما قربون شما برم من... نمیشه گارنتیه رو برگردونی یه من؟ ببین...گناه دارم ها... ببین چطوری دارم یخ می زنم. ببین...

دیشب که آقای پدر و آقای پسر داشتند بخای اتاق مون رو تر و تمیز می کردن کلی ذوق کردم. فکر کردم یعنی از امشب روشن می شه؟؟ اما زهی خیال باطل! فقط تمیزش کردن و امتحانش کردن و گذاشتن کنار تا وقتی سرد شد روشن بشه. بابا الانم سرده ها!!!

من گارانتی مو می خوام!




نظرات 1 + ارسال نظر
بازم من(دانشجو) شنبه 24 مهر 1395 ساعت 21:54

خیلی جالب بود.
جانا سخن از زبان ما میگویی


سرده

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.