پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

خودش اومد :)

قصه گوی پیر شهرم

بگذر آرام از کنارم

در برم منشین برایت

قصه ای ، دیگر ندارم

قصه هایم مرده در من

دیگر از افسانه سیرم

در مزار  قصه هایم

می نشینم تا بمیرم


گاهی همینطوری می آید و برای خودم می خوانمش. همیشه هم تعجب می کنم که چطور این ترانه از بچگی تا همیشه توی مغزم فرو رفته و پاک نمی شود و بدون اشتباه همیشه همینها را می خوانم. پشت سر هم.

مامان عاشق گوگوش بود و به حرفهای بابا که هی می گفت ( نمی فهمم اینا چیه که گوش میدی. اصلا به درد نمی خوره. نه از خودش خوشم میاد نه از صداش  ) اهمیتی نمی داد و هرجا هرکسی نوار گوگوش داشت، حتما مامان هم یکی ازش برای خودش می زد. با خودش می خواند شان. من هم خیلی می شنیدم شان. هم از توی ضبط، هم با صدای مامان.

امروز این یک تکه را دوباره یهویی و بی هیچ سابقه ی فکری ، برای خودم خواندم. آهنگین خواندم.

اضافه کنم که من هم عین عین بابا هستم. نظرم همانی است که بابا می گفت. اما از خوش اقبالی ، باید همین را از بر کنم و یهویی بخوانم!! 


نظرات 1 + ارسال نظر
عطیه امیری جمعه 15 مرداد 1395 ساعت 16:19 http://taranometanhaei.persianblog.ir

چقد دلتنگ نوشته هات بودم پروانه جان. درود.

سلام عزیزم
محبت داری

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.