پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

سالگرد

ما شش نفر بودیم
یکی مان ،همان اوایل راه- در سیزه سالگی اش - ،
خسته شد و نشست به استراحت در یک خانه ی سنگی.
من هنوز هم خواب می بینم...
که پیدایش شده و نشسته روبروی امروزم ،
من هنوز هم دلم غنج می زند
از دیدنش، از خندیدنش ، از بودنش در خواب هام .
من هنوز احمقانه فکر می کنم

روزی از دل خاطره ها پیدایش می شود !




- امروز شد۲۳سال ...

-لابد خودآزاری دارم که هرسال همین نوشته را توی این وبلاگ یا وبلاگ قبلی یا هرجایی که دسترسی دارم ، می گذارم.

-برادر داشتن از آن حس های حسرت  آلودی ست که تا ابد دلت می خواهد به آرزوهایت بچسبد و ولت نکند.برادر خودت. خود خودت.


نظرات 3 + ارسال نظر
پسر عمه سه‌شنبه 19 مرداد 1395 ساعت 16:52

خدا رحمتش کنه

ممنون

مریم گلی چهارشنبه 13 مرداد 1395 ساعت 16:09

خدا رحمت کنه عزیز دلم

ممنون عزیزم

محیا چهارشنبه 13 مرداد 1395 ساعت 08:50

خدا قرین رحمتشون کنه
واقعاد برادر داشتن از اون لذت های بی پایان هست

ممنونم عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.