پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

خوابید !!!

دیروز به خواست پسر بزرگه برای افطار کله پاچه گرفتیم. نزدیک های افطار برامون چند ظرف آش نذری آوردن. دم افطار هم همسایه مون برامون دو کاسه ی پر و پیمون سوپ شیر فرستاد. شب قبل هم خودم سوپ جو، به حد فوران نعمت درست کرده بودم که توی یخچال بود.

بعد از افطار باقی مونده ی ، خوردنی های یکی از یکی خوشمزه تر رو توی یخچال جاسازی کردم. دیگه واقعا جا نمونده بود برای حتی یک سر سوزن.

بعد از سحری ، آقای همسر گفت:

-راستی فلانی ها رو کی برای افطار دعوت کنیم؟ دیر میشه ها. ماه رمضون تموم میشه.

-حالا وقت هست. بذار خودم میگم بهت.

گفت:

-مخصوصا حالا هم که اینهمه افطاری داری توی یخچال. دعوت کنیم دیگه!!!!!

طوری توی تاریکی چشمام چرخید  و حیران و متعجب و در شگفتی، نگاهش کردم که نفهمیدم کی خودشو به خواب زد و راستی راستی خوابید!


-عکس تزیینی است


نظرات 1 + ارسال نظر
نسرین نفیسی یکشنبه 6 تیر 1395 ساعت 08:36


دلم برات تنگ شده
تو این شبا یاد ماهم باش

عزیزم..منم همینطور
التماس دعا

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.