پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب
پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

پروانه ای روی شانه ی دلتنگی من 2

روزانه نویسی - شعر- ادبیات- معرفی کتاب

قارا چوبان

عیار نوجوان بی برنامه ای است که حتی خرداد ماه قبول نشده(عمدا یا سهوا) و مادرش مدام دغدغه ی این را دارد که با دایی مجرد و بیخیالش دمخور نباشد و راه و رسم زندگی او را یاد نگیرد. دایی استاد اسطوره شناسی ست. با زنان نرد عشق می بازد و مدتی بی خبر، گم و ناپیدا می شود و سپس باز می گردد. عیار اهل یک جاماندن نیست. حتی نمی شود او را برای یک روز ، جایی بند کرد و دایی این را درک می کند .

سید، از بازماندگان جنگ است. اهل دل  و اضطرار عشق است. او عیار را توی دفتری پابند می کند و می خواهد که منشی بخش داستان نویسی باشد و متقاضیان را ثبت نام کند. از ساختمانی که عیار در یکی از اتاق های آن ساکن شده، گاهی ، در روزهایی از هفته، صدای آوار زنانه ای به گوش می رسد که تمام وجود عیار را می لرزاند. عیار با عینک سیاه با زنان روبرو می شود. نمی خواهد به  نامحرم نگاه کند.اما خط به خط شکل و شمایل و اجزاء صورت زنی که با او هم صحبت می شود، روی روح و ضمیرش نقش می بندد و حتی می تواند سرمه ی چشم و لاخه ی موی افتاده بر پیشانی آنها را به طرز شهودی ببیند .

عیار مسخ آواز زنانه شده و با تمام انکاری که در برابر زنان دارد، با مارال که بازیگر گروه تئاتر طبقه ی بالاست، آشنا می شود. مارال گیاه مرده ی اتاق عیار را شاداب می کند. او را در عمق جنگلی که گوزن اسیر در شاخ و برگ دارد، به دیدار عمویش می برد. اسب عمو چنان نزدیک و عمیق کنار صورتش نفس می کشد که عیار مجنون آن بو و نفس می شود.

گرانمایه، دوست دوران مدرسه ی عیار ،یک قالی نیمه شده ی افسانه ای را نشانش می دهد. این نصفه قالی میراث پدربزرگ گرانمایه است. او مدعی می شود که نقشه ی این قالی کار دست آدمهایی است که از نژاد دیگری هستند. رخ از آدمیان پوشیده اند و در خفا نقش های جادویی به قالی ها می زنند.

عیار در گیر و دار دیدار با جویینه، عاشق دل خسته ی  دایی اش و مارال و شاهسون ها و سید و هوس شکار ببر خزری دکتر، با راهنمایی تقشه ی قالی ، در جستجوی مارال، راهی جنگل و بیشه می شود. اسلیمی ها، دختران انگور، غازماغازی که باورچی ( چشنده ی غدا) است، مزه ی غذا را می چشد و سکه ی جادویی هدیه می گیرد، او را به سوی جشنی که شبانه برپاست، می برد. مارال جشن را مدیریت می کند. قاراچوبان ها گرد هم جمع شده اند و هرکدام در گفتگوهایی که فقط خودشان از آن سر در می آورند، بخشی از کارهاشان را تعریف می کنند. در نهایت  وقتی دختر عاشق تبدیل به قو شده و تنها یک پر از او بجا مانده، از عیار خواسته می شود که قارای اسبها شود.

زبان کربلایی لو در قارا چوبان، تربیت شده و فاخر است. هرچند در جاهایی از فرط اصرار در استفاده از زبان قدیم و کهن ، دیر یاب شده و بعد از چندبار خواندن می توان کلیت مفهوم مورد نظر نویسنده را دریافت.

به نطر می رسد استفاده ی دل بخواه از افعال و ساختن فعل هایی با شمایل جدید از دلبستگی های نویسنده است. (خماند-صورتم را یخاند- صورتم را با حوله خشکاندم -دست درازاند ).

قاراچوبان معجونی از اسطوره و عشق و نماد و عرفان است. اتحاد میان عاشق و معشوق و تبدیل شدن به معنایی واحد و یکی شدن آنها، در قالب تبدیل دختر به پرنده، آبستن شدن دختر از پرنده و ... روایت شده.   حرمت دختر رز، به گواه اشعار حافط و منوچهری،در داستانی لطیف در خواننده عرضه می شود. داستان های اجنه، تخت عنوان آدمهایی از نژاد دیگر که محافظ طبیعت بکر هستند، با عنوان قاراچوبان (قارای ببر خرز، قارای پرنده ها، قارای اسبان) ،  تاثیر مخرب تمدن بر طبیعت را نقد می کند.

ورود مفهوم قارا چوبان به تنه ی قصه دیر اتفاق می افتد و خواننده را در سردرگمی و حیرانی و کسالت رفتارهای افراطی عیار باقی می گذارد، شاید این اتفاق عمدی است و نویسنده می خواهد سرگشتگی روح جوانی را به خواننده القا کند ،تا در نهایت رسیدن به سکون یا انتظار رسیدن به سکون را در ضمیر خواننده نهادینه نماید.

خواندن این کتاب به آنهایی که مشتاق عالم عرفان و داستان های اساطیری اند و از در هم تنیدن دنیای معاصر با عالم ارواح مجرد، لدت می برند، توصیه می شود.


قارا چوبان

مرتضا کربلایی لو

افراز


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.